کاربر عزیز فوتبالی‌ترین، به کمک شما نیازمندیم!

ما برای یک پروژه‌ی مرتبط با فوتبال، شدیداً نیازمند کسب بازخورد از گروهی از کاربران فوتبال‌دوست می‌باشیم. چنانچه تمایل دارید چند دقیقه‌ای از وقت‌تان را در اختیار ما قرار دهید، لطفاً از طریف «واتساپ» یا «تلگرام» برای شماره‌ی زیر یک پیام کوتاه ارسال‌کنید تا یکی از اعضای تیم فوتبالی‌ترین در اولین فرصت با شما تماس بگیرد. لطفاً همچنین کشور محل اقامت‌تان را به همراه زمان مناسب برای پاسخگویی برای‌مان بفرستید. پیشاپیش از همراهی و محبت شما سپاسگزاریم.

شماره‌ی تماس (واتساپ و تلگرام): 00447512109091

من آن گلبرگ مغرورم كه می‌میرم ز بی‌‌آبی ... ولی با خفت و خواری، پی شبنم نمی‌گردم!
۹۰ نشان داد كه اسطوره هم اسطوره‌های قدیم! ۹۰ نشان داد كه میان معلم‌ها و شاگردها، چه دره عمیقی از فاصله گفتاری و فاصله رفتاری و بدون تردید، ‌فاصله اندیشگی وجود دارد! ۹۰ نشان داد كه «ناصرخان» چیز دیگری است و مدعیان فهم راه او چیزی دیگرند!
من آن گلبرگ مغرورم كه می‌میرم ز بی‌‌آبی ولی با خفت و خواری، پی شبنم نمی‌گردم! ناصرخان این حرف را فهمیده بود، مدعیان فهم او، مدعیان شاگردی او، مدعیان تكرار او، هیچ از این معنا، چیزی نفهمیدند!
برای حجازی اصل این بود: ... گفتنی را باید گفت، اندیشه سود و زیانش را هم نباید داشت. امروز اما زبان، نه برای گفتن حقیقت كه لازم است، برای پوشاندن واقعیت، برای كتمان حقیقت، برای بازی با افكار مخاطبان!

برای حجازی، برای ناصر حجازی- برای مردی كه یك عمر ناصرخان بود و ناصرخان ماند تا ماندگار شد- استقلال یك اصل بود و برای مدعیان پیروی از اصول او - كه گاه و اغلب هواداران را نامحرم می‌بینند- استقلال هم یك وسیله است! وسیله‌ای برای گذران عمر! وسیله‌ای برای استفاده از فرصت‌ها. حتی به قیمت از دست رفتن فرصت‌های خوب از سوی استقلال!
حجازی تردیدی و ترسی از بیان واقعیت‌ها و حقیقت‌ها نداشت. شاگردان خودخوانده او، میانه‌ای، نه با واقعیت دارند، نه با حقیقت كه حقیقت نزد اینان‌ همان مصلحت، به سود اینان است!
نظر کاربران را اینجا ببینید. ( تعداد نظرات: ۱۱ )