جمهوری اسلامی شستشوی مغزی به وسیلۀ ورزش را بهخوبی فرا گرفته است. از بُردهای فوتبالی برای ایجاد فضایی احساسی، اسلامی، ملی و حماسی سوء استفاده میکند و مردم را توسط تبلیغاتِ سنگینِ رادیو-تلویزیونی در وضعیتی قرار میدهد که برای چند روز هم که شده در زیر عبای ملایان آرام بگیرند. تصویر جهانبخش را در حال سجده نشان میدهد؛ تصویر دعا کردن تک تک بازیکنان را به تصویر میکشد؛ نمایش سرودخوانی را بزرگنمایی میکند؛ بایکنان قبل از شروع هر مصاحبه «خدا را شکر» میکنند که تیم «منتخب ملت» پیروز شده و به اصطلاح «دل مردم را شاد کردهاند». البته، شاد کردن دل مردم جوایزی هم برایشان در پی خواهد داشت که گاهی رسانهای هم میشود. با پول مردم اراذل را به ورزشگاهای کشورهای خارجی میفرستند تا پرچم جمهوری اسلامی را به اهتزاز درآورند. با «خودیها» مصاحبه میکنند و در میان مصاحبهها نیز قرصهای آرامبخش فوتبالی را از طریق جملات و کلمات مورد قبول حکومت به خورد خلقالله میدهند. نامیدن ورزشکاران با عنوان «سربازان ایران»، ترانههای حماسی-اسلامی-ملی، تلفن «رئیس جمهور» به مربی، مصاحبهها و برنامههای تلویزیونی سرگرم کننده با چهرههای قدیمی و نام آشنا همه و همه در این جشن مغزشویی شرکت میکنند تا ملت کمی به خواب رود و استراحت کند تا دزدها راحتتر بتوانند جیبشان را بزنند.
مشکل، فردی به نام طارمی، جهانبخش، ترابی و امثال اینها نیست. هیچکس هیچ دشمنی خاصی با این بازیکنان ندارد. مشکل، نقشیست که اینها در این فضای سرکوب بازی میکنند. مشکل این است که ابزار سرکوب شدهاند – چه خودآگاه و چه ناخودآگاه. این ابزار را باید از دست دزدها و قاتلها گرفت!
قابل تأمل اینست که اگر بسیاری از ما بخواهیم تمام خوابهای تعبیر نشدهمان را از پیروزی در یک مسابقۀ بیاهمیت ورزشی طلب کنیم. این اوج غفلت است.