«چرا او را می‌کوبید؟»
«چرا او را می‌کوبید؟»

محمدحسین میثاقی به تازگی مصاحبه‌هایی از بعضی بازیکنان تیم ملی در برنامه‌اش پخش کرد که همه‌شان جالب بودند. برنامه‌های میثاقی را نمی‌بینم چون کار او را نمی‌پسندم؛ امروز بعد از مدت‌ها پای برنامه‌اش نشستم و دوباره بخش‌هایی از کارش آزارم داد. به عنوان نمونه، گزارش او از قطر یکسویه بود. آمادگی قطر و شکوه ورزشگاه‌هایی که برای جام جهانی آماده کرده شدیداً او را تحت تأثیر قرار داده بود ولی اصلاً اشاره‌ای نکرد به اینکه این شکوه و آمادگی ورزشگاه‌ها به چه قیمت به دست آمده. حداقل می‌توانست به هزاران کارگری که خون‌شان پای این جام جهانی ریخته شده اشاره کند. باید، هر چند گذرا، به مخالفت‌ها و نگرانی‌های حقوق بشری و اعتراض برخی کشورها که شدیداً به وضعیت کارگرانی که دست‌اندر کار ساخت و سازهای مربوط به جام جهانی در قطر بودند اشاره می‌کرد. ولی نکرد. البته تعجبی هم ندارد. میثاقی حقوق بگیر رسانۀ اصلی جمهوری اسلامی است و لابد بیش از این هم نباید از او انتظار داشت. چیز دیگری که میثاقی نمی‌فهمد این است که با یک ضرب المثل نمی‌شود همۀ مسائل دنیا را تجزیه و تحلیل و سپس حل کرد. از مسئول فدراسیون در رابطه با لغو بازی در کانادا پرسید «یعنی شما همۀ تخم مرغ‌های‌تان را در یک سبد گذاشتید؟». کسی در اتاق فرمان نبود که به میثاقی بفهماند که این ضرب المثل در جمهوری اسلامی که معمولاً گزینه‌ای جز «تسلیم» در صحنۀ بین‌المللی ندارد، صدق نمی‌کند. یکی باید به او بفهماند که جمهوری اسلامی با سیاست‌های خود هیچ «سبد» دیگری نه برای خود و نه برای مردم خود باقی نگذاشته که ما برخی از تخم مرغ‌های‌مان را بتوانیم در آن‌ بگذاریم. بگذریم...

مصاحبه‌های او، اما، جالب بودند. نه بخاطر اینکه میثاقی لزوماً تبحر خاصی در این کار دارد. نه! جالبی مصاحبه‌ها بیشتر مدیون صحبت‌ها و اعتراضات بچه‌های تیم ملی بود از نظر من.

در یکی از مصاحبه‌ها، سردار آزمون حین حمایت از دراگان اسکوچیچ از مردم می‌‌پرسید «چرا او را می‌کوبید»؟ به نظر من، آزمون تا حدودی درست می‌گفت و این سؤال او نیز بجا بود. آزمون می‌گفت که تقصیرات را جای دیگری باید جست. آزمون می‌گفت که تیم ملی از نظر فنی با او مشکلی ندارد و او هم بالاخره یک مربی فوتبال است.

اسکوچیچ مرد محجوب و خوش برخوردی‌ست. حقیقت را بگویم، اصلاً از اسکوچیچ بدم که نمی‌آید هیچ، بلکه او را مردی خوش سیما و صمیمی می‌دانم. قلباً تواضع او را می‌پسندم و امیدوارم که تجاربش با تیم ملی در آینده برای او کارساز باشد. البته، من کار و شیوۀ کیروش را بیشتر می‌پسندم، ولی واقعیت این است که اسکوچیچ سهم بزرگی در صعود تیم ملی به جام جهانی دارد. این را همه قبول داریم و بابتش از او متشکر هم هستیم. کارنامۀ کاری اسکوچیچ را هم همه می‌شناسیم. منتها، یک چیز را که سردار و برخی دیگر هنوز متوجه نشده‌اند این است که نتیجه در کار فقط بخشی از ماجرای پیچیدۀ آقای اسکوچیچ است و نه تمام آن. نکته روانشناختی از نظر من در ماجرای اسکوچیچ این‌ست که ایشان از طرف «نظام» انتخاب شد. مردم شدیداً از فدراسیون و دست و پا چلفتی مسئولین در رابطه با ویلموتس و شکست‌هایی که به تیم ملی تحمیل کرد عصبانی بودند. بعد از داستان‌های آن قرارداد فاجعه‌بار با ویلموتس، حکومت و فدراسیون با اسکوچیچ وارد شد و رسانه‌های حکومتی هم شدیداً از انتخاب او دفاع کردند. مردم عصبانی بودند و نپذیرفتند. عصبانیت مردم از نظر من بیشتر بخاطر این است که بین اسکوچیچ و «نظام» رابطۀ این همانی ایجاد شده که البته اشتباه هم نیست. نه اینکه اسکوچیچ «همدست» حکومت باشد. اصلاً ! ولی خب، به نوعی ایشان سر مربی منتخب حکومت است. مخالفت با اسکوچیچ به نوعی مخالفت با «نظامی» که او را در مطبوعات و برنامه‌های تلویزیونی حمایت و ترویج می‌کنند نیز هست. در این اواخر، بسیار دیده شده که مردم هرآنچه را که از طرف «نظام» باشد نمی‌پذیرند و با دیدۀ شک و تردید به آن می‌نگرند. اطمینان ندارند. وقتی «نظام» در کاری دخالت می‌کند، چهار ستون بدن ایرانیان می‌لرزد. به نظر من، سوای کارنامۀ نسبتاً کوتاه آقای اسکوچیچ، ایشان مقداری هم قربانی کارنامۀ ننگین جمهوری اسلامی شده. اکثر مردم او را نمی‌پذیرند همانطور که جمهوری اسلامی را نمی‌پذیرند.

ولی کیروش شخصیت و چهرۀ کاریزماتیکی داشت و سرسخت بود. با اینکه ایشان هم سرمربی تیم ملی جمهوری اسلامی بود، ولی مردم، سر جمع، خاطرۀ خوشی از او و اقتدار تیمش داشتند. به هر ترتیب، حساب او را از جمهوری اسلامی جدا کرده بودند. کیروش به غیر از کارنامه‌ای موجه، شیک پوش و کرواتی هم بود؛ این را هم ایرانیان خیلی می‌پسندیدند و به وجهۀ او نزد مردم کمک می‌کرد. مشت‌های گره کردۀ او مقابل مربی کرۀ جنوبی به دل بسیاری نشست. برعکس جمهوری اسلامی، صحبت‌های کیروش به ایرانیان اعتماد به نفس و تشخص می‌داد و این چیزی است که مردم پس از دهه‌ها سرکوب و حقارت در صحنۀ بین‌المللی به آن علاقه نشان می‌دهند: تشخص و اعتماد به نفس! کیروش، برعکس جمهوری اسلامی، منظم بود. مدیر واقعی بود.

نکتۀ دیگری که اینجا مجال بحث آن نیست و یادداشت دیگری می‌طلبد این‌ست که، به دلایل گوناگون، به نظر من، ایرانیان امروزه با اروپای غربی رابطۀ حسی بهتری برقرار می‌کنند تا با اروپای شرقی. شاید مقداری از مخالفت‌ها با اسکوچیچ با این پدیده اجتماعی بی‌ربط نباشد. در آخر، این نکته‌های روانشناختی، اجتماعی و سیاسی را در تجزیۀ و تحلیل ماجرای اسکوچیچ و پاسخ به این پرسش که «چرا او را می‌کوبند؟» نباید از قلم انداخت. ماجرای اسکوچیچ به نظر پیچیده‌تر از بُعد فنی قضیه و نتیجه مسابقات و صعود به جام جهانی است.
نظر کاربران را اینجا ببینید. ( تعداد نظرات: ۶ )