مسیح نمیآید!
نابسامانیهای ریشهدار مدیریتی که از پیش از صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی کاملاً قابل پیشبینی بود، همچنان ادامه دارد. اگر کسی از این معرکۀ بیمزه انتظار رهایی دارد، یا بیش از اندازه جوان است و یا دقیق به موضوع نمینگرد.
پس از لغو بازی با کانادا، تیم ملی به اردوی قطر رفت که حاصلی نداشت جز گرمازدگی و خستگی مفرط بازیکنان، یک باخت مُضحک مقابل تیم دوم الجزایر و البته چند مصاحبه مدیریت شده برای دستگاه دروغپراکنی جمهوری اسلامی. پس از اردو، انتقادات از فدراسیون و شکست مقابل الجزایر به یک «همهپرسی» در رسانهها و فضای مجازی تبدیل شد که در آن کیروش به اسکوچیچ ترجیح داده شد. البته، بعضی از جراید و رسانههای نزدیک به حکومت برای نباختن قافیه عدهای از پیشکسوتان را با سلام و صلوات به صحنه آوردند تا حداقل کمی توازن برقرار شود و سرمربی محترم نفسی تازه کند.
حال، با نتیجه این همهپرسی، با این فدراسیون و این بازیکنان چه میتوان کرد؟
همهپرسی؛ به نظر میرسد که وزن هواداران کیروش بیشتر است. نتیجۀ این همهپرسی، اما، چیزی را عوض نخواهد کرد. اول اینکه، بازگرداندن کیروش غرور بسیاری از مسئولین و همین پیشکسوتان را خدشه دار خواهد کرد. دوم، معلوم نیست که کیروش رغبتی برای بازگشت داشته باشد. سوم، حتی اگر کیروش بخواهد برگردد، نگاهی به خواستههای او که در قالب پیام به تیم «فراعنه» رسانده شد کار را تقریباً غیر ممکن میکند: ۲۰۰ هزار دلار دستمزد ماهانه و پاسخگویی تنها به یک نماینده از طرف فدراسیون. هر دوی این خواستهها که به مصریها داده شده در حال حاضر برای فدراسیون فوتبال ایران مقدور نیست. جمهوری اسلامی چنین پولی ندارد که بخواهد به کیروش بدهد. مضافاً، ساختار و سیاست آشفتۀ فدراسیون چنان نیست که ایشان فقط با یک نماینده سر و کار داشته باشد. سیاست فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی بیشتر به روش «اره و اوره و شمسی کوره» خو گرفته.
فدراسیون؛ مدیریت در فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی به روش «قومی – قبیلهای» اداره میشود. مثل دیگر سازمانها در این کشور. روابط جای ضوابط نشسته. شفاف نیست. پاسخگو هم نیست. مشکل فقط مادی نیست، اصلاح این وضعیت در گرو اصلاح جهانبینی مدیریتی در کل نظام جمهوری اسلامی است. برای بهبود این وضعیت باید منتظر تعویض حکومت باشیم.
بازیکنان؛ با توجه به وضع موجود، به نظر میرسد که بازیکنان تا حد امکان به سود و زیان خود خواهند نگریست. حرفۀ ورزشی عمر طولانی ندارد و بازیکنان امیدی به تغییر عمقی و بهبود وضعیت فعلی ندارند. لذا، تا حد ممکن به طرف سود شخصی خود گام برخواهند داشت. از یک سو «خدا را شکر» از زبانشان نمیافتد، از سوی دیگر هدف اصلیشان را «شادی دل مردم» نشان میدهند – که البته تضادی هم با منافع خودشان ندارد و بسیاری از آنان از شاد کردن دل مردم لذت هم میبرند. گاه از سردار سلیمانی حمایت میکنند و سرود «سلام فرمانده» میخوانند، گاهی هم لب به انتقاد گشوده و خبر اول جراید ورزشی و غیر ورزشی میشوند. در بهترین حالت، تعادلی بین این دو پیدا خواهند کرد که نه سیخ بسوزد و نه کباب. از آنجا که درخشش در جام جهانی شدیداً به سود آنهاست، انتظار میرود که بیشترین سعی خود را برای ارائۀ بازیهای خوب مبذول دارند. افسوس که برای موفقیت در جام جهانی ارئۀ یک بازی خوب تنها یکی از عوامل است.
نتیجه؟ با یکی دو امتیاز بالا و یا پایین، این نیز بگذرد. اما، اگر منتظر یک جهش فوتبالی سترگ در عرصه فوتبال ایران هستید، باید فعلاً صبوری پیشه کنید. یادتان باشد، فوتبال به غیر از ورزش یک پدیدۀ سیاسی – اجتماعی هم هست. فوتبال در خلأ بازی نمیشود.