کری بله... بی‌‌احترامی نه‌‌...!
ما هواداری تاج و پرسپولیس کمی‌ از مرام، جوانمردی و رفاقت بازیکن ‌های این دو تیم یاد بگیریم...! کری بله... بی‌ احترامی نه‌‌...! خاطره‌ای از زنده یاد صفر ایرانپاک: قصه من و حجازی؛ با تمام رقابتی که میان حجازی و ایرانپاک در زمین مسابقه حاکم بود اما رابطه این دو هرگز از محدوده رفاقت خارج نگشت نوعی دوستی و احترام که خصیصه مردان آن روزگار بود ناصر حجازی همیشه از صفر با احترام یاد میکرد و متعاقبا ایرانپاک نیز او را بهترین دروازه بان ایران و دوست خود میدانست مطلب زیر بریده ای از نشریه دنیای ورزش تحت عنوان ( داستان من و حجازی ) که بیانگر عمق رابطه عاطفی میان این دو ستاره بزرگ فوتبال و دلیل ماندگاری نام آنهاست این جریان به لحظاتی پس از پیروزی پرسپولیس بر تاج و ثبت اولین قهرمانی ایران برای سرخپوشان اشاره دارد

...... هفته پیش صفر ایرانپاک آمده بود بدیدن ما ولی چهره اش چون همیشه شاد نبود نشستیم و از هر دری سخن بمیان آمد . حلوایی و جباری نیز لطف کرده بودند تا یک چایی مهمان ما باشند وقت خداحافظی صفر گفت :

- چند دقیقه میخواهم تنها صحبت کنم و بعد ناگهان اشک توی چشمش حلقه زد و بدشواری گفت :

توی این شهر شما محبت کردن از غم دیگران غمگین شدن و کسی را دلداری دادن گناه است ؟

هنوز نمیدانستم بدرستی چی میگوید خودش ادامه داد :

- بازی آخر پرسپولیس و تاج حادثه رخ داد وقتی ما از شربت پیروزی مست بودیم و بچه ها رقص شادی را آغاز کرده بودند ناصر حجازی را دیدم که سخت گریه میکند قلبم فشرده شد بطرفش رفتم در آغوشش گرفتم و چهره نازنینش را بوسیدم . مثل باران اشک میریخت بکلی پیروزی بزرگ تیمم را فراموش کردم دلم آتش گرفته بود به بچه های خودمان نگاه کردم و به ناصر و بی اختیار فریاد کردم نه من این یکی را نمیخواهم . نمیخواهم شادی من با اشک دیگری همراه باشد ولی چه میشود یکی پیروز و یکی مغلوب است همین ها را به ناصر گفتم او هم سرش را تکان داد و مرا که گل زده بودم بوسید و گفت این طبیعیه نمیدونم چرا امروز اشک میریزم تاکنون گلهای زیادی دریافت کرده ام ولی امروز دلم گرفته

اونوقت میدونید حاصل یک لحظه همدردی با یک انسان با یک دوست و با یک بازیکن که لباس ملی را با یکدیگر میپوشیم چه بود گروهی از من ایراد گرفتند و با خشونت با من برخورد کردند تماشاگر نبودند ولی افسوس که باید سکوت کرد دلداریش دادم و گفتم آرام باش گفت :

-تا کی ؟ . دیگر نمیدونستم چی بگم . . . !

۱۹ فروردین ۱۳۵۱ - دنیای ورزش شماره ۸۲
نظر کاربران را اینجا ببینید. ( تعداد نظرات: ۱ )