خورشید غروب میکند در دیار مردمان سنگدل
که به ناچیز میفروشند شرافت و عزت را..
مردمانی که تنها دست آورد قرنشان
آویزان کردن پرده ریا از پشت پرچین هراس است
دیاری که در آن کلاغ، عقاب میشود
و شیر زخمی و خسته، تکیه زده بر کنده درختی پیر
فقط نگاه میکند، درد میکشد، و سکوت میکند...
در همان دیار...