تیک تاک ساعت روی اعصاب بود و هر لحظه که میگذشت کار برای استقلال سخت تر می شد امیر اردشیر هر چه کار جلوتر می رفت انگار عصبی تر می شد!اما به یکباره عوض شدکار گره خورده بود
فریاد زد:حمودی را بگویید بیاید! ،داشتم به این فکر می کردم که چرا موسوی?,چرا حمودی ؟تعویض انجام شد حمودی به میدان رفت و استارت اول را زد و سانتر و گل!همه در حال خوشحالی کردن بودند و من غرق در افکار خودم!بعد از چند ثانیه نکته را گرفتم همان فوت کوزه گری را متوجه شدم,
مرد مریخی در این پست کارش حرف نداردحتی اگر من یک منتقد ده ساله بوده باشم. راست می گوید اگر در کشور دیگری بود باید مجسمهاش را می ساختند. او لایق تندیس شدن و مجسمه شدن هست او کارش را بلد است بهتر از همه،اما بلد نیست این بلدیت را نشان کسی دهد ،البته اخلاقش هم چنین نیست.