به نظر می رسد که فصل شکار کروش فرا رسیده است، خیلی ها که از دیرباز خنجرهای خود را تا نیمه از نیام کشیده بودند اکنون تیغ را برهنه کرده اند و بسیاری نیز تبرهای خود را تیز می کنند که به آخرین ریشه های مرد پرتغالی فرود آورند که متاسفانه در فرهنگ ما تبر برای درخت افتاده بسیار است. خروشچوف سیاستمدار زمانی گفت که حافظه تاریخی ملت ها اغلب ضعیف است و راست می گفت. شاید بسیاری از دوستان که امروزه تیغ هایشان را آخته اند به یاد نمی آورند یا نمی خواهند به یاد بیاورند که این مربی چه زمانی به فوتبال ما آمد، زمانی آمد که تن آقای آسیا از شنیدن نام حتی تیم های درجه سه عربی هم می لرزید. جمعیت «ایچ» ها و «ویچ» ها که هر قراردادی را فورا می پذیرند و چند برابر مبلغ را امضا می کنند دست به دست مدیران ناپایدار آنچنان بلایی بر سر فوتبال ایران آورده بودند که حتی از فکر شرکت در جام جهانی نیز دهانمان آب می افتاد.
کروش در چنین وضعیتی به ایران آمد و زود دریافت که به چه دریایی از استعداد آمده است. جوانانی با هوش و خوش اندام که برخلاف شاگردان قبلی اش زود فرا می گرفتند و خوب به کار می بستند. مربی باید تنها یک بار می گفت و می توانست اطمینان داشته باشد که حرف هایش مو به مو و به بهترین وجه اجرا می شود. کروش هیجان زده شد و تصمیم گرفت که همانند اوفارل و رایکوف در فوتبال ایران تاثیری بلند مدت داشته باشد و حضورش در چند نسل از فوتبالیست های ایرانی تاثیرگذار باشد. اما متاسفانه آنقدر دست و پایش را بستند که سرانجام از خر شیطان پایین آمد -همان خری که امیدواریم دوستان خنجر به دست سوارش نشوند- و خود را تنها و تنها در تیم ملی خلاصه کرد و تیم ملی تاثیر گرفته از گیجی ویچ ها را که گیج می زد جمع کرد. به تیم شخصیت خودباوری داد و تیم ملی را با خود به جام جهانی برد و با بزرگترین قدرت های فوتبال جهان بازی های قابل قبولی کرد.
حال تیم را به بازی های آسیایی می برد، بدون هیچ بازی تدارکاتی اما پرتغالی باهوش می داند که چه می کند و می داند که در چند جبهه باید بجنگد. او در سکوت نیمکتی تدارک دیده است که همزمان می تواند همه را با هم تعویض کند. فرقی نمی کند که آزمون بازی کند یا قوچان نژاد، حیدری یا دیگری هر یک می تواند هر لحظه به بازی بیاید و خوب بازی کند. کروش آنچنان شطرنج هوشمندانه ای با حریفان بازی می کند که هیچ کس تا بازی پایانی دستش را نخواهد خواند. بازی پایانی که به هیچ عنوان دور از دسترس نبود اما به لطف داوری از سوی دیگر جهان و به لطف بازیکنی از این سوی جهان به بازی پایانی نمی رسد که آنگاه کیش و مات کند ...
... دروازه بان عراق توپ را می گیرد، مال خود می کند، طبق عرف همسایگان جنوبی دراز می کشد. بازیکنی که در جام جهانی یکی از بهترین ها لقب گرفته چند قدمی فاصله دارد، خودش را با سرعتی باورنکردنی می رساند. در آن لحظه فراموش کرده است که یک کارت زرد دارد، فراموش کرده که دروازه بان تحت هر شرایطی مورد حمایت داور است. فراموش کرده که در مسابقه محلات بازی نمی کند. بی هیچ دلیلی خود را می رساند و بی هیچ دلیلی لگدی ظریف حواله شکم دروازه بان می کند، به همین سادگی ...
اما داور استرالیایی بر عکس او فراموش نکرده که قبلا از سوی مربی تیم ایران مورد انتقاد قرار گرفته، فراموش نکرده که چند سال پیش همین تیم ایرانی مانع رسیدن تیم کشورش به جام جهانی شده اما حتما فراموش کرده که این بازیکن یک کارت زرد دارد و در عرف داوری دادن کارت دوم ساده نیست. کارت را می دهد، بر می گردد، دو قدم دور می شود در گوشی به او می گویند که استاد ... قرمز !!؟ به همین سادگی تیم ایران را به هم می ریزد و باقی قضایا ...
واقعا منصف باشیم، مربی از کجا باید بداند که یک بازیکن جام جهانی ممکن است چنین اشتباه بچه گانه ای مرتکب شود. واقعا این اشتباه کودکانه در کجای درس های تاکتیکی و حتی تکنیکی جا می گیرد. حال دیگر اتفاقی است که افتاده، مربی باهوش پلان B را به کار می گیرد، دو بار عقب می افتد، و با تعویض های به موقع تیمش را به بازی بر می گرداند اما سرانجام می شود آنچه که نباید بشود. حذف می شویم و حالا دیگر حرف ها و حدیث ها و قرص های اشتباهی بازیکن عراقی و مدارک و نامه ها و سوز و گدازها و سفرهای طولانی اعضای خوش سفر فدراسیون در استرالیا فایده ای نخواهد داشت. گشت و گذار را بگذاریم و برگردیم این دوندگی ها باید پیش از این و برای آماده سازی تیم ملی انجام می گرفت. حال دیگر مسئولان خندان فدراسیون باید حذف شدن را قبول کنند. به ایران برگردند و اگر می توانند و مانعی ندارد لطف کرده و در فکر آینده فوتبال باشند اما پیش از آن شکار کروش را ممنوع کنند و به دوستان خنجر در گلو بگویند که کروش از نظر مردم ایران جزو گونه های حمایت شده است. شکارش ممنوع است چون به درد آینده فوتبال این کشور می خورد. البته اگر بگذارند.
منبع:خبر آنلاین