سایت «فوتبال ۳۶۰» را میخوانم. سایت شسته رُفتهایست که به املا و نثر ورزشینویسی اهمیت میدهد و تا امروز سطح قابل قبولی از ادبیات ورزشی را به خوانندگان خود عرضه کرده است. مصاحبه با دایی خوب بود. هم فردوسیپور کارش را خوب انجام داد و هم دایی. مصاحبهای هم دیروز با دراگان اسکوچیچ پخش کرد که به بعضی از بخشهای آن بطور خلاصه در زیر میپردازم.
مصاحبه در دو بخش انجام شد: مدیریتی و فنی. به بخش فنی آن کاری ندارم. نکتۀ مهمی که از طریق بخش مربوط به مدیریت میتوان به آن اشاره کرد اینست که جمهوری اسلامی بر پایۀ اقتدار سنتی و کاریزماتیک، آنگونه که «ماکس وبر» جامعهشناس آلمانی در نظریههایش از آن صحبت میکند، تکیه دارد. و این یعنی دوران قرن نوزدهم میلادی و ماقبل از آن. مدیریتهایی که از دل این نوع اقتدار برمیآید بر اساس جذبۀ فردی و اعتقاد راسخ زیردستان به فرد استوار است؛ بر سنتها استوار است؛ قدرت از طریق روابط خانوادگی منتقل میشود – یعنی موروثیست. نقش «دوستی و رابطه» در این نوع مدیریت پُررنگ است. «بله قربان!» از جملاتیست که زیاد در این شیوه شنیده میشود.
اما، «ماکس وبر» از نوع دیگری از اقتدار نیز سخن میگوید که به آن اقتدار نشأت گرفته از «عقلانیت و قانون» میگویند. مدیریتی را که از دل این نوع اقتدار بیرون میآید مدیریت بوروکراتیک هم مینامند. در این نوع مدیریت تقسیم کار کاملاً مشخص است و شرح وظایف کارکنان بسیار روشن. زنجیرههای فرماندهی واضح است. استخدام افراد در این شیوه با نظر به تخصص وصلاحیت افراد انجام میشود – نه بر اساس دوستی و روابط. سلسله مراتب روشن است؛ از زیر بار مسئولیت و پاسخگویی نمیتوان فرار کرد؛ دستمزدها برای شغلهای مشابه یکسان است؛ اقتدار افراد غیر شخصی است. یعنی، زیردستان به شخص احترام نمیگذارند، بلکه این جایگاه آن شخص است که مورد احترام است؛ یعنی، اگر بیژن مدیر یک شرکت است، کارمندان به مدیر شرکت احترام میگذارند و نه به شخص بیژن.
حالا برگردیم به مصاحبۀ عادل با دراگان. از پی این مصاحبه، فردی داریم به نام اسکوچیچ که از یک پشتوانۀ مدیریتی اروپایی میآید که دروس مکتب مدیریت عقلانی-قانونی را میشناسد، ولی در یک دنیای ماقبل مدرن گرفتار شده. اشتباه نکنید. منظور من این نیست که بگویم اسکوچیچ سرمربی خوب و یا بدیست. بحث من اینجا صرفاً یک بحث مدیریتیست. این سرمربی در یک مملکتی مربیگری میکند که نظام مدیریتی آن با نظام مدیریتی او بسیار متفاوت است. اگر منصفانه قضاوت کنیم، مقدار قابل توجهی از مشکلات سرمربی به این موضوع بازمیگردد. جالب است که همینجا اشاره کنم که حتی فردوسیپور هم به نوعی از اسکوچیچ طلب میکرد که به دورۀ ماقبل مدرن باز گردد چون خود عادل هم به هر حال با این نوع مدیریت خو گرفته و کار کرده. فردوسیپور مرتب میپرسید که آیا با فلانی و یا با بهمانی رابطۀ دوستی دارید؟ اسکوچیچ هم مرتب تکرار میکرد که من لازم نیست که با آنها دوست باشم؛ من کار و وظیفۀ خود را انجام میدهم. عادل بیشتر علاقهداشت که اسکوچیچ «جذبه و اقتدار فردی» خود را نشان دهد. اسکوچیچ مرتب میگفت که گاهی این کار را میکند ولی در اصل نباید نیازی به این باشد چون فدراسیون برای ملت کار میکند و خودِ آنها باید مسئولیتشان را بفهمند و وظایفشان را انجام دهند. عادل مرتب اصرار میکرد که اسکوچیچ «خط قرمزهایش» را نشان دهد – همان واژههایی که در مدیریت جمهوریاسلامی بسیار بکار برده میشود. اسکوچیچ، اما، خونسردانه میگفت که من برای نزاع به اینجا نیامدهام. او انتظار دارد که دیگران هم مثل او وظایفشان را انجام دهند.
این بحث و تجزیه و تحلیل را میشود بیشتر ادامه داد. اینجا، ولی، در آخر یادداشت، به یکی دو نکته اشاره کنم. توجه داشته باشید که این مصاحبه به انگلیسی انجام شده و قطعاً مربیان خارجی هم آن را خواهند دید – چه آنها که در آینده به مملکت ما بیایند و چه آنها که هم اکنون در لیگ شاغل هستند. درسی که ما به این مربیان با این مصاحبه دادیم چه بود: آقایان، با ما با زور و قلدری و مکتب سنتی خودمان رفتار کنید؛ آقای مربی، ما روش و نوع مربیگری و مدیریت جدید را نمیفهمیم؛ اگر میخواهید در این مملکت موفق شوید، با ما با ایجاد روابط شخصی و با اقتدار فردی رفتار کنید. این یکی از واقعیتیهاییست که از دل این مصاحبه بیرون میجهد. ما با این صحبتها چه پیامی در مورد خودمان به خارجیان (در هر عرصهای که باشد) میرسانیم؟
سؤال: آیا کیروش غیر از این با فدراسیون رفتار کرد؟ آیا بخاطر همین موضوع نبود که کیروش توانست مقداری به این فوتبال کمک کند؟ پس افرادی که از کیروش انتقاد میکنند که رفتارش صحیح نبود به چه ایراد میگیرند؟ مگر خودِ فردوسیپور همین موضوع را در خلال مصاحبه از اسکوچیچ طلب نمیکرد؟ مگر کیروش جور دیگری هم در این مدیریت میتوانست رفتار کند؟ آیا اصولاً بستر مناسبی برای رفتار متفاوت در این مملکت وجود دارد؟
نکته: درست مثل فوتبال، مدیریت در خلآ انجام نمیپدیرد. درست مثل فوتبال، نظام مدیریتی هم در هر کشور تحت تأثیر مستقیم قالب سیاسی، اجتماعی و تاریخی آن کشور است. کسانیکه آرزوی پیشرفت در فوتبال ایران را دارند یا باید بستر فرهنگی خود را عوض کنند، یا اگر میخواهند در همان حال و هوای خود بمانند، اصولاً مربیانی مثل کیروش را دعوت نکنند.