خرمشهر - شاید این روزها کسی روی فوتبال خرمشهر حساب باز نکند ولی این شهر زمانی در فوتبال حرفهای فراوانی برای گفتن نداشت و ملی پوشی به نام «خادم پیر» در فوتبال ملی ایران آقایی می کرد. 

خبرگزاری مهر، گروه استان ها - سیده فاطمه هلالات: عاشق است. این را هم خودش می گوید هم آنهایی که از نزدیک او را می شناسند. آتش عشق این خادم پیر فوتبال خرمشهر از کودکی روشن شد. آتشی به رنگ سرخ شهری سرخ گون و سبزی زمین های چمن به زردی نشسته اش. این عشق زمانی که بهترین مهاجم تیم ملی بود هم زبانه می کشید به قدری که حاضر نشد در هیچ باشگاهی جز باشگاه های خرمشهر بازی کند. در دوران جنگ زدگی همراهش بود و هنوز هم شعله ور است تا حدی که میان او و خانواده اش فاصله انداخته است. حالا خانواده اش اصفهان زندگی می کنند و او به امید زنده کردن فوتبال شهرش دور از آنان در خانه ای کوچک با دیوارهای نم کشیده و در میان نیزارها کوی پیش ساخت خرمشهر روزها را به امید ثمر دادن عشقش می گذراند.

«عبدالرزاق خادم پیر» ملی پوش فوتبال دهه ۵۰، کسی که روزگاری بهترین مهاجم کشور بود و در کنار پیشکسوتان به نامی همچون مرحوم ناصر حجازی، علی پروین، مهدی مایلی کهن و حسن فرکی بازی می کرد، اکنون اما دور از آنها و در گمنامی به تربیت نسل جدید فوتبال خرمشهر مشغول است.

یاد خادم پیر را دو سال پیش برنامه ۹۰ زنده کرد، وقتی از او و زندگیش در خانه سرایداری گزارشی تهیه کرد و خادم پیر در آن گزارش گفته بود که پای عشق دیرینش نشسته است. خادم پیر حالا از خانه سرایداری به خانه ای در کوی پیش ساخت منتقل شده است، آموزش و پرورش هم به او که یک بازنشسته فرهنگی است مسئولیت مربی گری و رسیدگی به سالن ورزشی آزادی را داده تا هم کمک خرجش باشد هم از عشقش یعنی فوتبال دور نشود.

شروعی خاکی

اولین بار عبدالرزاق خادم پیر را در مراسم تجلیل از ورزشکاران آموزش و پرورش خرمشهر دیدم. ظاهری ساده با لباس هایی که رنگ و جلای نو بودن نداشت. وقتی مدیر آموزش و پرورش خرمشهر بر شانه اش بوسه زد، متواضعانه از این همه لطف تشکر کرد. طوری به وجد آمده بود که گویی از وزارت ورزش و یا فدراسیون فوتبال سراغش را گرفته باشند.

برای همصحبتی با وی به سالن آزادی می روم با همان لباس های ساده و مو و محاسن سفید و نامرتب. عبدالرزاق ۶۲ ساله از کودکیش می گوید از تجربه اولین دریبل ها و شوت ها و گل هایش در کوی عشایر، یا همان چومه قدیم، در زمین خاکی به نام کارون ...

خادم پیر تعریف می کند ۱۵، ۱۶ ساله بود که با تیم عقاب کوت شیخ به مربی گری «نوری عامری» به طور جدی فوتبال بازی کرد و تجربه نخستین بازی رسمی را با باشگاه کارون خرمشهر در ۱۷، ۱۸ سالگی کسب کرد.

او می گوید: «از بازی هایم با تیم کارون به عنوان بازیکن تیم منتخب خرمشهر برای شرکت در مسابقات استانی انتخاب شدم، بعدش به عنوان بازیکن تیم منتخب خوزستان در مسابقات کشوری شرکت کردم. اولین تجربه حضور در مسابقات کشوری در اصفهان به عنوان بازیکن ذخیره بود اما سال بعد در تبریز با بازی در یک نیمه مقابل تیم اصفهان برای تیم ملی جوانان انتخاب شدم.»

گل به جهان

او از نخستین تجربه بازی بین المللی اش هم می گوید:« بعد از بازی قهرمانی کشور که به برای تیم ملی جوانان انتخاب شدم. در جام بین المللی ولیعهد که با حضور ۱۶ کشور در اهواز برگزار می شد شرکت کردم و چهار گل زدم.

و می شمارد؛ دو گل به یوگسلاوی، یک گل به چکسلواکی، یک گل به تیم نواجوانان خوزستان ( توضیح می دهد که در آن دور از مسابقات خوزستان با دو تیم جوانان و نوجوانان شرکت کرده بود که او عضو تیم جوانان خوزستان بود).

خادم پیر در سال ۵۵ در مسابقات آسیایی در بانکوک تابلند عضو ثابت تیم ملی بود و چهار گل به ثمر رساند. دو گل به چین، یک گل به مالزی و یک گل هم به تایلند. در آن سال ایران برای نخستین بار جام قهرمانی جوانان را به خانه آورد. خادم پیر هنوز مدال طلایش را دارد.

او در تیم ملی امید «ب» در چین هم خوش درخشید و دو گل را به ثمر رساند. سال ۵۶ برای تیم ملی بزرگسالان انتخاب شد و تجربه بازی در مقابل عربستان در مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین را دارد تجربه شیرینی که به پیروزی ایران مقابل عربستان در شیراز انجامید.

خادم پیر زمانی که دوران طلاییش را سپری می کرد از تیم های بزرگ کشور با پیشنهادات مالی قابل توجه به سراغش آمدند اما او گفت «نه!» و با یک چک سفید امضا بازیکن تیم رستاخیز خرمشهر شد و عضو این تیم نیز ماند.

دوباره از خاکستر جنگ

سال ۵۹ که جنگ شد همه آن روزگار طلایی را برای عبدالرزاق خاکستری کرد. زندگی حالا برای عبدالرزاق که بعد از فوت پدرش بزرگ خانواده بود طور دیگری شده بود. او، مادر، خواهر و دو برادرش، جنگ زده شده بودند و در اردوگاه جنگ زدگان سربندر مقیم شدند. «شش نفری در کمپ b در کانتینر زندگی می کردیم. از آن کانتینرهای ژاپنی، یه گوشه کانتینر هم وسایل من بود. توپ و کفش و مدال هایم. همانجا بود که تصمیم گرفتم بچه های مهاجرین خرمشهر و آبادان را جمع کنم و فوتبال بازی کنیم.»

او از تربیت بدنی بندر امام دو تیر دروازه گرفت و در محدوده ای که b۱۲ می نامیدند اش یک زمین فوتبال درست کرد. هنوز آن روزها را به خاطر دارد وقتی در گرمای ظهرسربندر، زمین را خط کشی می کرد. وقتی در گرما تمرین می کردند. او صبح ها با تاکسی مسافرکشی می کرد و ظهرها فوتبال تمرین می کرد.

آن طور که خادم پیر می گوید یکی از جوانان آبادانی به او گفته است اگر فوتبال را وارد کمپ نمی کرد به سمت اعتیاد می رفت. از همان جا بود که دوباره فوتبال میان خرمشهری ها و آبادانی ها جنگ زده جوانه زد. در همان سال ۵۹ مسابقات سراسری مهاجرین بین استان ها در اراک برگزار شد و تیم سربندر نماینده استان خوزستان با حضور خادم پیر در این رقابت ها سوم شد. در مسابقات دوستانه میان منتخب مهاجرین کشور و شاهین تهران در ورزشگاه امجدیه که بازی ۲-۲ به تساوی رسید نیز خادم پیر دو گل این بازی را به ثمر رساند.

عبدالرزاق سال ۶۰ بود که مسئول فرهنگی بنیاد مهاجرین بندرامام خمینی شد، سال ۶۲ به دعوت مسئول بنیاد امور مهاجرین شادگان به شادگان دعوت شد و مسئول ورزش بنیاد مهاجرین آن شهر شد و تیم فوتبال دسته دو شادگان را که از بچه های جنگ زده خرمشهری و آبادانی تشکیل شده بود را به دسته یک برد. عبدالرزاق تعریف می کند: «هم مربی تیم منتخب شادگان بودم و هم مربی تیم باشگاهی شادگان در رده های نوجوانان، جوانان و بزرگسالان، تا اینکه سال ۶۵- ۶۶ بود که تصمیم گرفته شد برای تو دهنی زدن به دشمنان، دو تیم از خرمشهر هم در مسابقات استانی شرکت کند و از من خواستند این تیم را ببندم.»

خادم پیر از شادیش می گوید از اینکه بعد از چند سال خرمشهری ها به اسم خرمشهر قرار بود بازهم افتخار آفرینی کنند.

بازگشت نبض به فوتبال خرمشهر

سال ۶۸ و بعد از فراهم شدن زمینه برگشت و ایجاد امور بازگشت مهاجرین در خرمشهر خادم پیر هم از شادگان به زادگاه و شهر محبوبش برگشت. «انتقالی گرفتم. با زن و چهار بچه ام درخانه خودمان در خیابان فردین در خرابه با یک پرده به جای در و با موش ها دو سال زندگی کردیم».

بعد از دو سال به او خانه ای در کوی پیش ساخت دادند و او مربی تیم هلال احمر خرمشهر هم شد. حالا همه آرزوی عبدرالرزاق شده بود اینکه باز هم ورزشگاه های خرمشهر را مثل زمان قبل از جنگ مملو از جمعیت ببیند. همه انرژی اش را گذاشت که هلال احمر خرمشهر خوش بدرخشد و آنطور که می گوید موفق هم شد و از تیم هلال احمر یک تیم بدون حریف ساخت. او بعد از دوسال به عنوان مربی شهرداری خرمشهر کارش را شروع کرد و خوش ترین خاطره اش این است که تیم پرسپولیس را در بازی برگشت ۲ به یک شکست داده بودند.

از سال ۷۳ جذب آموزش و پرورش شد. دفتردار، سرپرست سالن شهیدی و بعد تر معاون اجرایی بود تا بازنشسته شد و با این حال به دور از خانواده در خرمشهر ماند تا فوتبال رو به مرگ این شهر را زنده کند. او می گوید شاگردانش حالا در میادین ملی و بین مللی نام آشنا شدند و نام می برد. کریم آلبوخنفر، جاسم احمد بریحی، حسین ربیهاوی و کاظم فرحانی که یا برای تیم ملی انتخاب شده اند یا عضو تیم امید ایران بودند.

لیگ برتر؛ آرزوی آخر

او با تمام وجود اعتقاد دارد که خرمشهر قطب فوتبال ایران است، سخنی که می گوید به برنامه ورزشی ۹۰ هم گفته اما پخش نشده است و توضیح می دهد: در زمانی که در شهرهای مثل اهواز و آبادان یک تیم بود خرمشهر سه تیم در لیگ یک کشور داشت. رستاخیز، استقلال و شهرداری.

این حرف ها را خادم پیر در خانه کوچکش می زند، وقتی مقابل عکس های دیوار که بعضی ها قاب شده و برخی برگه هستند که با کاور رویشان پوشانده شده و با پونس به دیوار زده شده اند، ایستاده و با حس خاصی نگاهشان می کند.

یکی یکی معرفی می کند دست می کشد رو عکسی و می گوید؛ این شهید گودرزی است که در زمان جنگ شهید شد. می رود گوشه عکسی قاب شده با تصویری رنگی اما کم کیفیت می ایستد و می گوید: این تیم رستاخیز است اگر به من میلیون ها بدهند این عکس را به کسی نمی دهم.

او خوشحال است جام حذفی در خرمشهر برگزار می شود همینطور تیم کارون اروند خرمشهر در لیگ دسته دو حضور دارد. می گوید من در هر دو دوره به نماینده فعلی رای ندادم اما از اینکه تیمی راه انداخت از او ممنونم. درست است اکثر بازیکنان تیم غیربومی هستند اما اشکال ندارد این بچه ها که دارم تربیتشان می کنم بزرگ می شوند و می آیند در این تیم و باز هم خرمشهر می آید لیگ برتر.

می نشیند روی زمین، زمینی که یک موکت است که رویش پتو کشیده است. یاد جام حذفی می افتاد جامی که سال اول برگزاریش در خرمشهر دعوت شد و برای تماشای بازی حضور داشت اما امسال کسی از او دعوت نکرد نه در جلسات و نه برای تماشای بازی. از علی دایی هم ناراحت است. اشک توی چشم هایش حلقه می زند و می گوید:« علی دایی می گوید خرمشهر هوا گرم است لزومی ندارد بازی ها در خرمشهر برگزار شد. آقا یادش رفته روی این خاک چقدر خون شهید ریخته. برایش خرمشهر هیچ اهمیتی ندارد. اما رئیس فدراسیون فوتبال خوب گفت که باید حتما در خرمشهر باشد حتی اگر زمانش را تغییر بدهیم».

با او، خانه کوچک، خاطرات و بزرگترین آرزویش که دیدن خرمشهر در لیگ برتر است خداحافظی می کنم اما هنوز پژواک جملات آخرش در گوشم می پیچید. «خرمشهر به روزهای اوج خود بر می گردد اگه کمی طمع ها کم شود. اگر بچه ها با تعصب بیشتری بازی کنند و تنها پول، ملاک انتخاب تیمشان نباشد. بمانند، به خاطر خرمشهر در خرمشهر بمانند».

← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.