|
||||||
|
||||||
به گزارش ایسنا، ما ایرانیها عادت داریم یا از این سوی بام میافتیم یا از آن سو. آن زمان که تیم امید نیازمند نوشدارو بود به بهانه حمایت از تیم مدیریتی و کادر فنی یا رفاقت مهر بر لب زدیم و حال که دیگر هیچ عکسالعمل افراطی ما را به دوحه بازنمیگرداند، باز هم همان حرفهای تکراری و طی همان راهی که هرگز ما را به مقصد نمیرساند، در حال طی شدن است.
سوال این است، اکنون انتقادها از محمد خاکپور، محمد مایلیکهن، حبیب کاشانی و سایر اعضای کادر فنی و مدیریتی تیم امید چه دردی را از غمنامه امیدها در دوحه درمان میکند؟ آن زمان که لازم بود و عدهای فریاد میزدند که خاکپور و کادر فنیاش تجربه لازم و کافی را برای هدایت این تیم ندارد چرا مثلث سئولنشین (فدراسیون فوتبال، کمیته المپیک و وزارت ورزش) به این روزها فکر نکرد؟
این چه سنت ناروایی است که باید به بهانه حمایت از تیمها آن زمان که ضعفها را میبینیم و به آشکار لمسشان میکنیم پنبه در گوش بگذاریم و نقاب به چشم بزنیم تا مبادا تیم را به حاشیه برانیم و تمرکزش را کم کنیم یا مبادا با برچسب ناروایی به انتقاد کورکورانه متهم شویم و به حضور در جبهه مخالف معروف شویم. آن هم درباره تیمی که در حضور برخی از اعضای کادرش، در بطن حاشیه دست و پا میزد.
ای کاش به یک سال قبل بازگردیم و همین فشاری که در ساعات گذشته بر تیم امید و کادرش وارد شده را آن زمان ایجاد میکردیم. کاش یاد بگیریم که باید قبل از مرگ برای زنده ماندن تلاش کنیم نه اینکه پس از مردن شیون کنیم و زجه بزنیم، این مرثیه، شیونها و مصیبت خواندنها هیچ جسم بیجانی را حیات دوباره نمیبخشد.
از دیشب آغاز کنیم و تا چهار سال دیگر به کادر مدیریتی و فنی تیم امید بتازیم، سوال این است آیا به المپیک میرویم؟ آیا هواپیمای تیم دوباره به دوحه بازمیگردد؟ آیا این نسل یک دوره دیگر برای حضور در المپیک شانس پیدا میکنند؟
گویی ما را به نقد بعد از مرگ محکوم کردهاند، همان فرهنگ ستایش پس از مردن. این دو اتفاق درست شبیه هم هستند دو جاده که به یک خانه میرسند. تا دیروز که بهزادی و احدی در بستر بیماری بودند، دوستان مسئول و مدعی که سنگ به سینه میزنند، کجا بودند؟ بلایی که بر سر فوتبال ایران و این روزهای تیم امید هم آمده دقیقا مشابه همان فرهنگی است که در ستایش مردگان داریم.
ضعف فوتبال ایران به ساختار بازمیگردد؛ ساختاری که سازندگانش از دیشب باز هم همچون کبک سر در برف فرو خواهند برد و دقایق نزدیک به انتخابی المپیک ۲۰۲۰ توکیو هشیار خواهند شد. کمای فوتبال ایران مربوط به المپیک و جام جهانی نیست، ما سالهاست که با عدم مدیریت صحیح تصمیم گیرندگان محکوم به شکست شدهایم.
لبخندهای ملیح آقای کفاشیان به روزهای تلخ، برون سپاری تیم امید و واگذاری صفر تا صد کار با شخصی بیرون از بدنه فدراسیون، چالش میان رییس فدراسیون و خاکپور به عنوان سرمربی تیم امید، و عدم نظارت پیوسته وزارتخانه و عدم پیگیری کمیته ملی المپیک همه بخشی از دردهایی است که درمانش در هیاهیوی فریادهای پس از حذف گم شده است.
آیا فدراسیون فوتبال به وظیفهاش در قبال تیم امید درست عمل کرده است؟ آیا ساختار فوتبال ایران ۴۰ سال پس از اولین ناکامی و عدم صعود به المپیک آسیبشناسی شده است؟ آیا فدراسیون فوتبال درد این همه ناکامی را درک کرده و برنامهای برای جبران نزدیک به نیم قرن افول فوتبال امید که ریشه تیم بزرگسالان است، دارد؟
آیا کمیته ملی المپیک که حامی کسب سهمیه المپیک است به وظیفهاش در قبال کسب سهمیه فوتبال به خوبی عمل کرده است؟ و آیا وزارت ورزش به نظارت هدفمندش برای رفع مشکلات تیم امید به خوبی عمل کرده است؟
تحریم المپیک از سوی بیگانگان برای فوتبال ایران اعمال نشده بلکه این عمل مدیران ما بوده که تحریم المپیک را بر فوتبال ایران تحمیل کرده است.
چه کفاشیان و مدیریت خندانش، چه دادگان و غضبهایش، چه فراهانی و مدیریت برنامه محورش و چه مصطفوی و سایر آقایان با مدیریت ناصحیح در فوتبال ایران، آیا تاکنون توپ زدن زیر حلقههای پنج گانه را برای ما به واقعیت تبدیل کردهاند؟
واقعیت این است که این بار نیز موج انتقاد از تیم امید و مسئولانش یک هفتهای بیش جریان نخواهد داشت، پس از آن باز هم همه باهم به خواب اصحاب کهفی فرو خواهیم رفت تا خود را برای دست و پا زدن برای صعود به المپیک ۲۰۲۰ آماده کنیم.
فوتبال پایه ایران حتی اگر نیازمند پیامبری برای هدایت و خروج از تاریکی بود باید در ۴۰ سالگی تولدش را جشن میگرفت اما گویا تا امتی خود نخواهد، هرگز به راه راست هدایت نخواهد شد. این واقعیت تلخ فوتبال ایران است.
|
|