متخصص زمان بندی استفاده از واژه ها است. گاهی هم مثل باد می چرخد. خوب فهمیده کجا از چه واژه هایی استفاده کند.
روز اولی که به تهران رسید، کنفرانس خبری گذاشت تا خودش را به رسانه ها بشناساند. متبحرانه از جو آن روزهای فضای مجاری ایران مطلع شده بود. از یار وفادارش (آن روزها عباس ترابیان) شنید که اسطوره ایرانیان، یکی از پادشاهان دوران باستان است. در مصاحبه اش گفت: «شاید تلفظ نام من برای شما سخت باشد. بهتر است به من بگویید کورش.»
هیچ وقت به چنین لقبی خطاب نشد، اما خوب توانست حس وطن پرستی و میهن دوستی بازیکنان و مردم را برانگیخته کند. از امواج سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران هم مطلع است. در جام جهانی برزیل صبر کرد تا خبرنگاران ایرانی برسند. با هیچ رسانه ای حرف نزد و گفت تا روزی که رسانه های ایرانی به سائوپائولو نرسند گفت و گو نمی کنم. روز اول همه را در سالن مدیای کمپ سائوپائولو جمع کرد و گفت: «با حضور شما تیم ایران کامل شد.» بعد خطاب به خبرنگارانی که تقریبا از تمام رسانه های معتبر جهان بودند گفت: «ما از دل بی رحمانه ترین تحریم های جهان به جام جهانی رسیدیم. دنیا باید ما را ستایش کند.»
برای همین حرف، مورد تمجید داخلی قرار گرفت. کمی بعد همراه تیم ملی ایران به استرالیا رفت. در اولین روز حضورش به خبرنگاران آسیایی گفت: « تمام پولها توسط فیفا و ایافسی بلوکه شده و زمانی که در چنین مسابقه هایی حاضر میشویم، باید انتظارات ۸۰ میلیون ایرانی را که رویاهای زیادی دارند و از تیم حمایت میکنند، برآورده کنیم. من یک شهروند جهانی هستم، یک سرمربی هستم و این را نمیفهمم.»
پایش را به عنوان یک مربی جهانی فراتر گذاشت و از دردهای مردم ایران هم گفت: «مردم ایران تحت هر شرایطی به ما کمک کردند. همان مردمی که بی رحمانه قربانی تحریم ها شده اند.»
حرف هایش بازتابی مثبت در ایران داشت. رسانه های دولتی با شوق گفته های او را پوشش دادند و حمایت ها از «کارلوس» در فضای مجازی شدت گرفت. او مهندس بازی با کلمات است. نه تنها به خوبی روی امواج حرکت می کند که حتی اگر حس کند دریایش بی تلاطم شده، موجی تازه می سازد.
«کارلوس کی روش» شوقی ویژه برای ورود به سیاست در سر دارد. ابتدا کمی به عقب برویم. اروپایی هایی که به ایران سفر کردند را ببینیم. سرآمدهایی مثل «میروسلاو بلاژویچ»، «تومیسلاو ایویچ»، «برانکو ایوانکوویچ» یا حتی «زدراکو رایکوف» در تاریخ تیم ملی ایران پیش از «کارلوس» روی نیمکت نشسته اند. همگی هم به نوعی از سیاست گریزان.
«رایکوف» علاقه ای به دیدار با اعضای خاندان سلطنتی نشان نمی داد. با این که سرمربی تاج هم بود، اما به ندرت حاضر به حضور در مجالسی می شد که از سوی «ولیعهد» ترتیب داده بودند. «میروسلاو بلاژویچ» در تهران با سئوال خبرنگار کروات روبرو شد. شب در هتل گلشهر جردن از او پرسیده بودند نظرت در مورد سیاست های آقای رئیس جمهور (محمد خاتمی) چیست؟ تنها یک واکنش داشت؛ مصاحبه را ترک کرد!
«برانکو ایوانکوویچ» از همه سرسخت تر نشان می داد. تنها جمله ای که بعد از حضور «محمد خاتمی» در اردوی تیم ملی به زبان آورد این بود: «پرزیدنت به بچه های ما روحیه دادند.» همین جمله را بعد از حضور سرزده «محمود احمدی نژاد» در اردوی تیم ملی (پیش از سفر به جام جهانی آلمان) هم به زبان نیاورد.
اما «کارلوس» علاقه اش به ورود به سیاست را خیلی خوب نشان می دهد. شاید دلیلش اطلاع کامل از جو حاکم بر جامعه ایرانی باشد، مثلا در تازه ترین واکنش خود، بدون هیچ مقدمه ای، بدون نیاز به این که لازمه مرور آن اتفاق در این مقطع زمانی باشد گفته: «من نمیخواهم به کسی بیاحترامی کنم، اما برای مثال چند آدم بی مسئولیت بدون هیچ گونه هماهنگی چند ماه قبل در سفارت عربستان کارهای خودمختارانه و ناپسند را انجام دادند و هیچ لطمه شخصی و جانی به کسی وارد نشد، اما AFC بعد از آن ایران را به شدت تنبیه کرد و اجازه نداد ایران مقابل تیمهای عربستانی میزبانی کند.»
ایران نه با عربستان همگروه است، نه با عربستان بازی رودررویی خواهد داشت. «کی روش» موج ساخته، همزمان هم سوار موج بزرگتر شده. یک سلسله حمله به سوی «علی کفاشیان» و «بنجامین ویلیامز» راه انداخته، در عین حال اقبال عمومی را هم با خودش همراه کرده است.
ماجرا به قریب به دو سال قبل برمی گردد. جام ملت های آسیا، بازی ایران و عراق در یک چهارم نهایی. «بنجامین ویلیامز» قضاوتی تاثیرگذار داشت. خودش هم نفهمید چرا «مهرداد پولادی» را از زمین بازی اخراج کرد. ایران که به راحتی می توانست به نیمه نهایی برسد، حذف شد. اسفندماه همان سال، کنفدراسیون فوتبال آسیا از «بنجامین ویلیامز» خواست در ایران، بازی فولاد خوزستان و الهلال عربستان را قضاوت کند. «ویلیامز» از حضور در ایران سر باز زد و دلیلش را تهدیدهای جانی خود در صفحه فیسبوک و اینستاگرامش دانست.
همین استرالیایی حالا داور بازی ایران و ازبکستان در تاشکند شده. «کی روش» موضعی جدی گرفته: «اگر این داور با شهامت و با شخصیتی بود او باید در همه جای دنیا حتی کره ماه هم بتواند قضاوتش را به راحتی انجام بدهد.»
«کارلوس» بلافاصله به نایب رئیس فدراسیون فوتبال ایران تاخته و گفته: «البته ما یک نایب رییس AFC داریم که آقای علی کفاشیان هستند. من نمی دانم که ایشان چه کاری انجام میدهند؟»
این فاز تازه از تغییر چهره های مکرر مرد پرتغالی فوتبال ایران بود. برگردیم به درگیری «کارلوس» و «عباس ترابیان» در زمستان سال ۱۳۹۰ و جایی که سرمربی تیم ملی گفت: «در فوتبال ایران، تنها مردی که به آن اتکا می کنم، رئیس فدراسیون و علی کفاشیان است.»
یک سال بعد، وقتی مهدی تاج ریاست سازمان لیگ را برعهده داشت، «کارلوس» برنامه لیگ را به سخره گرفت و مدعی شد با برنامه نویسی «مهدی تاج» هیچ موفقیتی در انتظار تیم ملی نخواهد بود. در کنفرانس مطبوعاتی، برگه های برنامه سازمان لیگ را نشان داد و آنها را «مضحک» خواند. بعد در توصیف «علی کفاشیان» گفت: «به احترام آقای رئیس با این اوضاع کنار می آیم، اما ضمانتی برای موفقیت (رسیدن به جام جهانی) نمی دهم.»
اوج عشق ورزی «کی روش» را در نامه استعفایش دیدیم. ۲۴ بهمن ماه سال گذشته، وقتی کفاشیان اعلام کرد از انتخابات ریاست فدراسیون فوتبال کناره گیری می کند، «کارلوس کی روش» استعفای خود را برای روز انتخابات (اردیبهشت ۹۵) نوشت و به کفاشیان تقدیم کرد. همان روز مقابل ساختمان فدراسیون به خبرنگاران گفت: «اجازه بدهید به طور شفاف بگویم که بدون حمایت رسمی مسئولان هیچ آیندهای برای فوتبال نمیتوان متصور شد، مشکل به طبقه سوم فدراسیون و به اختیارات آنها برمیگردد. با حُسن نیت درخواست استعفایم را امروز تقدیم کفاشیان کردم و اکنون زمان مناسبی برای مسئولان است که گزینههایشان را بررسی کنند.» سپس به صورت واضح گفت که کفاشیان تنها حامی او در فوتبال ایران بوده.
دقیقا دو روز بعد از انتخابات به صورت کامل تغییر موضع داد. «مهدی تاج» را نجات بخش فوتبال ایران خواند و به علی کفاشیان با این ادبیات تاخت: «خرسندم که اعلام کنم یک مدیر واقعی حالا رئیس فوتبال ایران شده است. میخواهم از آقای تاج بابت صبر محبتآمیزشان و همینطور توجه ویژهای که نسبت به تیم ملی و بنده از خود نشان دادند قدردانی کنم. آشکارا این شرایط به وجود آمده شرایطی بسیار غیرمنصفانه و ناصحیح برای ایشان است و بنده میخواهم از ایشان بابت این عذرخواهی کنم.»
مقصود «کی روش» از شرایط به وجود آمده، اشاره به «علی کفاشیان» داشت. گفته بود: «مشکلاتی که توسط رییس سابق فدراسیون (علی کفاشیان) و اعضای پیشین هیات رییسه صورت پذیرفت، نشان دهنده رفتارهای کاملا غیرمحترمانهای است که دیگر برایم قابل قبول بود.»
او موج «کفاشیان ستیزی» را تمام نمی کند. این بار بهانه ای تازه یافته و به نایب رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا بابت انتخاب یک داور استرالیایی برای بازی ایران و ازبکستان تاخته و گفته: «آقای کفاشیان که نایب رییس AFC هستند چه کاری برای فوتبال ایران انجام میدهد؟»
در بخشی از موج تازه خود ادعا کرده که انتخاب کفاشیان به عنوان نایب رئیس آسیا، محصول عرق هایی بوده که او و بازیکنانش ریخته اند.
اما اجازه بدهید کمی در دنیای واقعی هم سیر کنیم. «محسن صفایی فراهانی» اولین مقام ایرانی پس از انقلاب بود که به عضویت کمیته اجرایی کنفدراسیون فوتبال آسیا درآمد. اتفاقی بزرگ در آخرین سال های دهه ۷۰. «محسن صفایی فراهانی» در روزهایی به این مقام رسید که تیم ملی ایران نه به جام جهانی ۲۰۰۲ صعود کرد، نه در جام ملت های آسیا لبنان موفق شد و نه در رده های پایه کامیابی داشت.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و دستگیری «محسن صفایی فراهانی» سازمان تربیت بدنی دولت محمود احمدی نژاد در نامه ای خطاب به کنفدراسیون فوتبال آسیا، او را «مجرم» خواند و خواستار لغو کرسی صفایی در کمیته اجرایی کنفدراسیون آسیا شد.
انتخابات در کنفدراسیون فوتبال آسیا (مانند فدراسیون جهانی فوتبال) ارتباطی با قدرت و موفقیت تیم های باشگاهی یا ملی کشورها ندارد. این را قطعا «کی روش» که در مصاحبه اش از ۳۴ سال فعالیت حرفه ای خود به عنوان مربی یاد کرده به خوبی می داند.
می توان به کرسی های کنفدراسیون نگاهی انداخت. مثلا در کمیته اجرایی کنفدراسیون فوتبال آسیا (که به عبارتی یکی از مهمترین ارکان کنفدراسیون به حساب می آید) شیخ احمد فهد الاحمد الصباح از کویت، کوزو تاشیما از ژاپن، عبدالله الحاج بن سلطان احمد شاه از مالزی، مویا داد از استرالیا، زهره مهری از افغانستان، سوسن شلابی از فلسطین، ماریانو آرانته از فیلیپین، ویفت سیانچاکر از لائوس، فرانسیسکو کلبوادی لای از تیمور شرقی، ریچارد کینگ لای از گوام، ساردور رخمتولوف از ازبکستان، محمد خلفان مطار سعید الرومیاثی از امارات، هاشم سید الحیدر از لبنان، احمد عید الحربی از عربستان، مخدوم سید فیصل صالح حیات از پاکستان و یا محمد شوید از مالدیو را می بینیم.
منهای کره، ژاپن و ازبکستان و حتی امارات و عربستان، کدام نماینده از کشوری صاحب فوتبال در آسیا می آید؟ در فیفا هم قاعده غیر از این نیست. بدنه فیفا از هشت نماینده دائمی تشکیل شده که چهارنماینده دائمی از انگلستان، ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی در آن حضور لایزال دارند. جالب این که چهار نماینده دیگر هم توسط اتحادیه فوتبال انگلستان انتخاب می شوند.
سهم برزیل، اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، آرژانیتن و هلند از بدنه فدراسیون جهانی فوتبال چیزی در حد صفر بوده و هست. از سال ۱۹۰۴ تا امروز، رئوسای فیفا را دو فرانسوی (روبرت گیرین و ژول ریمه)، یک بلژیکی (رادولف سیلدرایرس)، یک برزیلی (ژائو هاولانژ)، دو سوئیسی (سپ بلاتر و جیانی اینفانتینو) و سه انگلستانی (استنلی راس، آرتور دروری و دنیل بورلی وولفال) تشکیل داده اند.
آیا انتخاب «جیانی اینفانتینو» به عنوان رئیس فیفا یا حضور «شیخ سلمان بن ابراهیم آل خلیفه» در راس کنفدراسیون فوتبال آسیا محصول نتایج بازیکنان و مربیان فوتبال سوئیس و بحرین بوده؟
«کارلوس» همچنان موج راه می اندازد. هدف نهایی اش فعلا تحریک مسئولین و جامعه است برای کنار زدن «بنجامین ویلیامز» از داوری بازی ایران و ازبکستان. اولین بازخورد همین بود که «محمدرضا ساکت» مدیر تیم های ملی از سوی «مهدی تاج» ماموریت گرفت تا با کمیته داوران کنفدراسیون فوتبال آسیا وارد شور شود. شاید که «ویلیامز» به ازبکستان نیاید. هرچند که بعید است!