|
|
|
همیشه از دوران بچگی دوست داشتم در کار خیر شریک بشم و خوشحالی بچه های دیگه رو ببینم .
همیشه شبعید آرزو داشتم که بریم خرید کنیم . خرید لباس نو و شیرینی و آجیل. روزهای سختی بود . توان مالی پدرم اجازه نمیداد که به آرزوهای شب عیدمون برسیم . شاید خیلیها نمی دونستن شبعید برای بعضیها خوشحالی که نداره هیچ، پر از غم است و حسرت و شرمندگی پدر و مادرها بابت اینکه نمی تونن برای بچه هاشون خرید کنند و با این خریدها دلشون را خوش کنند اما من با این نداری ها و مشکلات آشنا بودم و تقریبا عادت داشتم که شب عید از لباس و شیرینی خبری نیست . بزرگ که شدم کمکم همه اینها دستم آمد و دلم برای اونایی که مثل من مزه فقر در بچگی رو چشیدن می گرفت. در همین بزرگ شدنها و فهمیدنها سعی کردم فقط فکر خودم نباشم و برای شبعید و مشکلات خودم بدو بدو نکنم. فقط فکر جهیزیه خواهرم نباشم . خواهری که در قید حیات نیست و امروز فقط خاطراتش و دعاش همراهمه . همیشه ارزو داشتم به نیت خواهرم در تهیه جهیزیه کمک کنم . خداروشکر می کنم امروز بعنوان یک عضو کوچک و جدید از یک خانواده بزرگ آماده ام تا شادی شبعید و عروسی رو به خانه هرکسی که دستمون برسه ببریم. خیلی خوشحالم که از این به بعد می تونم در تلاشهایی که مجموعه خیریه حضرت رقیه (س) برای خانواده های ضعیف انجام میده شریک باشم و قدم کوچیکی برای شادی هموطنان عزیزم در همه نقاط ایران زمین بردارم.
همه با هم در این کار خیر سهیم خواهیم شد