کارلوس از ابتدای شکلگیری ماجرا توضیح میدهد: «باشگاه منچستر در تمام دنیا – بخصوص کشورهای آفریقایی استعدادیاب دارد. (کیروش از واژه «چشمهای ما» استفاده میکند). چشمهای ما در هر نقطه از دنیا اگر بازیکنی را ببینند، گزارش مکتوبی را برای باشگاه منچستر میفرستند.
این گزارشها به دست فرگوسن میرسید. چشمهای ما بر مبنای اصول و قواعد باشگاه بازیکنان را زیر نظر میگیرند. در انگلیس، منچستر شهری کارگری است و فرهنگ فوتبال در این شهر با سایر شهرها فرق میکند. در منچستر هواداران بازیکنانی را دوست دارند که فیزیکی و قوی باشند. خوب تکل بزنند و قدرت بدنی بالایی برای تنه به تنه شدن در آنها باشد.
این مدل بازیکن را در منچستر بیشتر میپسندند تا فوتبالیستهای ظریف و فانتزی. بر همین اساس، چشمهای ما با لحاظ کردن این اولویتها، بازیکنان را میبینند و گزارش میدهند. گزارش آنها به دست فرگوسن میرسید. رییس پس از مطالعه عملکرد بازیکن، مناسب با کشور یا قاره، یکی از دستیاران را به آنجا میفرستاد تا یک بازی از بازیکن مورد نظر را با مشخصاتی که برای دستیار تعریف میکرد ببیند و دوباره گزارش را برایش بنویسد. اگر دستیار مورد نظر هم، بازیکن را تایید میکرد، دوباره فرگوسن دستور میداد تا یک بازی بیرون خانه از او را ببینند و گزارش آن را بیاورند. وقتی گزارش دستیار آماده میشد و فرگوسن آن را تایید میکرد، تمام گزارشها به دست من میرسید و حالا نوبت من بود که سفر کنم و دو بازی – یکی در خانه و یکی بیرون از خانه – را تماشا کنم و گزارش را برای رییس (فرگوسن) بنویسم.
اگر من هم تایید میکردم، حالا نوبت خود فرگوسن بود که بار سفر را ببندد و به تماشای بازیکن مورد نظر برود. همه این گزارشها تهیه و مکتوب میشد و در اختیار رییس قرار میگرفت اما سرانجام این فرگی بود که نظر نهایی را میداد. با اینکه همه ما – از چشمهای استعدادیاب تا دستیاران دوم و سوم و من – یک نفر را تایید میکردیم، اما حرف آخر را فرگوسن میزد.
سرمربی یونایتد پس از تماشای یک بازی از بازیکن مورد نظر به باشگاه برمیگشت و در بسیاری موارد میگفت: «نه، به درد یونایتد نمیخورد. تجربه به ما ثابت کرده بود که اگر فرگوسن بگوید «نه» یا «آری» حتما نظر او درست است و در بلندمدت هم ثابت میشد که او چه تصمیم درستی گرفته است.