لینک‌های ارسالی توسط کاربران فوتبالی‌ترین فرستاده می‌شوند و محتوای آنها الزاماً بیانگر دیدگاه مدیریت فوتبالی‌ترین نمی‌باشد. چنانچه لینکی را در تضاد با قوانین سایت می‌دانید، لطفاً به ما اطلاع دهید.
بولدوزرها و بیل‌های مکانیکی سال‌هاست که در شهرهای ما، اولین رکن ساخت و ساز هستند. آنها خراب می‌کنند، بقیه می‌سازند. گاهی هم می‌شود همین دو تا را به جان یک ساختمان انداخت و بعد از یک هفته، همه چیز را رها کرد. تلی از خاک و سنگ و کلوخ گذاشت روی زمین و رفت. ایرادی هم به بولدوزر و راننده‌اش وارد نیست. وظیفه‌اش را درست مو به مو انجام داده. در شرح وظایف هیچ بیل مکانیکی، خشت روی خشت گذاشتن و تیرآهن هوا کردن نوشته نشده. پس می‌توان تخریب کرد، له کرد، خاک کرد و بعد بدون نگاه کردن به پس سر، رفت. بنای فرسوده نیاز به تخریب و بازسازی داشته. تخریبش کردیم، به ما چه که ساخته نمی‌شود؟! هر حرفی، در یک روز جدید، لازمه تازگی و باکرگی را ندارد. وقتی آفتاب طلوع می‌کند و محمد مایلی کهن به اصلی‌ترین چهره برای یک گفت و گوی رسانه‌ای تبدیل می‌شود، یعنی قرار است بولدوزر بیندازیم زیر یک بنای فرسوده و تخریبش کنیم. محمد مایلی کهن مبدل شده به تخریب‌چی شهر! بناهای فرسوده را یکی یکی پایین می‌آورد و می‌رود سراغ بعدی. یک بار علی دایی، یک روز ناطق نوری، یک روز علی کفاشیان، اگر لازم باشد قلعه‌نویی، چند کوچه قبل‌تر قطبی. یک چهارراه پایین‌تر صفایی فراهانی! همینطور تخریب کرده و آمده بالا. در و پنجره و ستون و فک و صورت ساختمان را با خاک یکی کرده و رفته. در تعریف وظایفش هم این روزها، ستون بنا کردن نیست. محمد مایلی کهن حرف‌های جدید می‌زند اما هیچ کدام تازگی ندارد. کلماتش را سر و شکل جدیدی می‌دهد اما مضمون و مفهوم آنچه می‌گوید تفاوتی با قبلی‌ها ندارد. همه برای فرو کردن تیغه برنده بولدوزر به وجود آن بنای فرسوده است. بعد از فرو ریختن، تلاشی برای ساخته شدن بذل نشده. علی دایی از دیدگاه مایلی کهن یکی از همان بناهای فرسوده است. باید فرو بریزد. بعد قرار است چه چیزی جای آن مخروبه ساخته شود؟ مایلی کهن برای این سوال نه تنها جوابی ندارد که حتی فرصتی برای فکر کردن به خود سوال هم صرف نمی‌کند. دلیلش شاید تک‌بعدی شدن شخصیت تازه او است. اویی که تحول در نسل دهه هفتاد فوتبال ایران مدیون او است، این روزها از کار سازندگی بیرون آمده و تخریب‌چی شده. باز هم از مایلی کهن یک سوال ساده می‌پرسیم. قرار است جای دایی چه چیزی ساخته شود؟ شاید در مخیله این تخریب‌چی، فعلا فقط فکر فرو ریختن معنا شده! محمد مایلی کهن را به یک سفر متفاوت دعوت می‌کنیم. به روزهایی که او بود و یک تیم ملی که کسی به نتیجه گرفتنش در جام ملت‌ها امیدی نداشت. به سال‌های میانی دهه هفتاد که فوتبال ملی ایران یک پیوند دوستانه و عاشقانه با شکست و حقارت برقرار کرده بود. داشت کار به عقد و نکاح می‌کشید که مایلی کهن با آن محاسن نتراشیده و چهره متفاوتی که در تناسب با تمام مربیان ملی تیم‌های حاضر در امارات داشت روی نیمکت تیم ملی نشست. تیمی را به امارات برد که به عراق باخت اما کره و عربستان را به خاک کوبید. تیمی ساخت که نه فقط نتایجش که روحش در فوتبال ایران ماندگار شد. او داریوش یزدانی را در ۱۷ سالگی به ما داد، او فرهاد مجیدی را در ۱۸ سالگی ملی‌پوش کرد. او مهدی مهدوی کیا را در ۱۸ سالگی فیکس تیم ملی کرد، او پای نیما نکیسا و مهرداد میناوند را به تیم ملی باز کرد. او بود که علی موسوی را کشف کرد. مایلی کهن را به همان روزهای رویایی در امارات، در دالیان و در تهران می‌بریم. می‌خواهیم دوباره یادش بیاید که روزی روزگاری، معلم و مربی چه بازیکنانی بود. عابدزاده در تیم او آرام ترین بود، شاهرودی در تیم او نظم را فهمید و خداداد در تیم او روی نیمکت نشست و لب باز نکرد. مایلی کهن یادش هست که خاکپور با آن وزن اخلاقی و رفتاری و شخصیت والایش کاپیتان و برگزیده تیم ملی بود. مایلی کهن یادش هست که خود او دایی را به‌خاطر یک جمله از تیم ملی کنار گذاشت: «اگر قرار است ۶۰ دقیقه روی نیمکت باشم و بازی نکنم، اصلا بهتر است هیچ وقت بازی نکنم!» مایلی کهن آنقدر ایستاد تا علی دایی بابت حرمت شکنی‌اش عذرخواهی کند. قبل از سفر به دالیان، دایی غرورش را شکست و درهای تیم ملی به روی او باز شد. محمد مایلی کهن آن روزها را یادش هست. مثل ما... علی دایی همین است که می‌بینیم. یک «بیزینس من» که شیفتگی‌اش به فوتبال را نتوانسته و نمی‌تواند که ترک کند. مردی که هنوز خودش را بهترین فوتبالیست تاریخ ایران می‌داند (که البته هست) و تصور می‌کند بهترین فوتبالیست تاریخ بودن، برای بدل شدن به بهترین مربی هم کفایت می‌کند. هیچ وقت هم از خودش نمی‌پرسد پس چرا مارادونا، بکن باوئر، ماتیوس، اوزه بیو و پله در کورس رقابت با مورینیو، فرگوسن، تراپاتونی و... عقب مانده‌اند؟ دایی همین است. ورژن رشد کرده و بزرگ شده همان شخصیتی که از اوایل دهه شصت در فوتبال ایران بزرگ شدن را شروع کرد. زیر نظر حجازی، بعد پروین، بعد استانکو، بعدتر همین مایلی کهن و بعد یکی یکی در پرسپولیس، آرمینیا، بایرن، تیم ملی و... با مربیانی شهیرتر. دایی اینگونه ساخته شد. یکی شد محصول همین مربیان و همین معلمان. حالا علی دایی، بنایی شده که از دید مایلی کهن فرسوده است. باید تخریب شود، باید بکوبی و بیاوری پایین اما محمد مایلی کهن در دیروزی نه چندان نزدیک به امروز، چقدر در ساخته شدن بنای فرسوده و فرتوت امروزی نقش و سهم داشته؟ چند خشتی که او روی این بنا گذاشته اشتباه بوده؟ چقدر در به ثریا رفتن ناموزون این بنا او را باید مقصر دید؟ علی دایی همین است. حرافی که گاهی مفهوم آنچه می‌گوید را نمی‌فهمد. گاهی نمی‌داند وقتی در ستایش خودش لب می‌زند، نه فقط یک صنف (مثل رفتگران) را که در اصل هزاران خانواده را به حقارت می‌کشد. حالا محمد مایلی کهن، به عنوان یک معمار این اثر تاریخی، لباس رفتگر به تن می‌کند و به انزلی می‌رود که چه چیزی را عوض کند؟ آن روزی که مایلی کهن مربی، معلم و معمار دایی جوان بود چه تلاشی برای ساختن یک اثر درست و یک بنای صحیح و سالم و اصولی کرد؟ چقدر تلاش کرد که او را چیزی کند بی‌شباهت به چیزی که امروز می‌بینیم؟! محمد مایلی کهن امروز می‌خواهد چه چیزی را تغییر دهد؟ بنایی که نه بولدوزر او تخریبش می‌کند و نه لباس رفتگری که بر تن کرده می‌تواند اصلاحش کند. علی دایی شکل گرفته. بزرگترین و نامدارترین فوتبالیست تاریخ ایران که در عین بیزینس من شدن، رفتار و گفتاری معقول هم ندارد. در رفتار، تیمش را به اعتصاب برای دریافت‌های چند صدمیلیونی تحریک می‌کند و در گفتار یک بخش محروم جامعه را به تحقیر می‌کشد. امروز نگاهی به دیروز بینداز آقای مایلی کهن! شما هم مقصری. در جمع مردانی که «این علی دایی» را به فوتبال ایران دادند، خود شما هم مقصری. آن بولدوزر نه چیزی را درست می‌کند و نه بنایی تازه می‌سازد. فقط دارید منظره بصری سکوت و آرامش شنیداری شهر را تخریب می‌کنید.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.