کاربر عزیز فوتبالیترین، به کمک شما نیازمندیم!
ما برای یک پروژهی مرتبط با فوتبال، شدیداً نیازمند کسب بازخورد از گروهی از کاربران فوتبالدوست میباشیم. چنانچه تمایل دارید چند دقیقهای از وقتتان را در اختیار ما قرار دهید، لطفاً از طریف «واتساپ» یا «تلگرام» برای شمارهی زیر یک پیام کوتاه ارسالکنید تا یکی از اعضای تیم فوتبالیترین در اولین فرصت با شما تماس بگیرد. لطفاً همچنین کشور محل اقامتتان را به همراه زمان مناسب برای پاسخگویی برایمان بفرستید. پیشاپیش از همراهی و محبت شما سپاسگزاریم.
شمارهی تماس (واتساپ و تلگرام): 00447512109091
|
||||||
|
||||||
اسطوره فوتبال آرژانتین میگوید آرزوی زدن گلی دیگر با دست راستش به تیم ملی انگلیس را دارد و از لیونل مسی و کریستیانو رونالدو به عنوان فوتبالیستهایی دستنیافتنی یاد کرد. به گزارش خبرگزاری تسنیم، دیهگو مارادونا در آستانه تولد ۶۰ سالگیاش در گفتوگو با نشریه «فرانس فوتبال» در مواجه با این پرسش که «بازیکنان مورد علاقهتان در نسل کنونی، کدام هستند؟»، گفت: مسی و کریستیانو، کریستیانو و مسی. از دید من این دو در سطحی فراتر از دیگر فوتبالیستها هستند. من کسی را نمیبینم که به آنها نزدیک شود. هیچکسی حتی به نیمی از دستاوردهای لیونل و کریس نخواهند رسید.
وی همچنین در مواجهه با این پرسش که «بهترین کادو در روز تولدتان چه چیزی میتواند باشد؟»، با اشاره به گلی که در جام جهانی ۱۹۸۶ با دست به انگلیس زد و آن گل بعداً به دست خدا معروف شد، باخنده اظهار داشت: آرزو دارم این بار بتوانم با دست راست گلی دیگر به انگلیس بزنم.
اسطوره فوتبال آرژانتین همچنین با اشاره به اینکه پس از کمک به ناپولی برای فتح جام یوفا در سال ۱۹۸۹ با المپیک مارسی به توافق رسیده بود اما کورادو فرلاینو، رئیس وقت باشگاه ناپولی در نهایت مانع جدایی وی شد، یادآور شد: مدیران باشگاه مارسی با من تماس گرفتند و پیشنهاد دستمزد دو برابری را دادند. در آن زمان برای ناپولی بازی میکردم و فرلاینو، رئیس باشگاه به من گفت اگر ما فاتح جام یوفا شویم، اجازه جداییات را میدهم.
ماردونا در تکمیل صحبتهایش گفت: برنارد تاپیه (رئیس باشگاه مارسی) و مایکل هیدالگو (مدیر باشگاه مارسی) حتی برای دیدن من و ارائه پیشنهاد به ایتالیا آمدند. وقتی ما با فتح جام یوفا به ناپل بازگشتیم، به فرلاینو گفتم "رئیس برای تمامی این سالهای زیبا ممنونم، من دارم از ناپولی میروم". همان موقع فرلاینو خودش را به نفهمی زد، مثل اینکه چیزی نمیفهمد. او عهدشکنی کرد و پایان داستان این بود.
|
|
|
|