به مناسبت انتشار خبر بیماری یوهان کرایف، از بهمن اسدی یکی از روزنامه نگاران پیشکسوت درخواست کردیم تا مطلبی درباره این چهره سرشناس فوتبال جهان بنویسد. اسدی که یکی از خبرنگاران اعزامی از ایران به المپیک بارسلون ۱۹۹۲ بوده، عکسی هم به یادگار با کرایف دارد.

خبرگزاری خبرآنلاین؛ خبر ابتلای به سرطان یوهان کرایف یکی از نوابغ تاریخ فوتبال باز هم نگاه ها را به سوی این مرد هلندی جلب کرد. بازیکنی که به گفته کارشناسان برجسته فوتبال فرمانده تیم فوتبال هلند در دوره ای بود که تاکتیک در این رشته را دچار تحول اساسی کرد.

کرایف بسان خیلی از فوتبالیست های برجسته هلند کارش را از آژاکس آغاز کرد. در حقیقت او و همدوره هایش بودند که آژاکس را به جهانیان معرفی کردند. در همان ایام نارنجی پوشان به کاپیتان خود افتخار کردند که تاج بهترین بازیکن اروپا را بر سر نهاد.

هلند و مسابقات باشگاهی اش برای یوهان کوچک بود. پس بی درنگ مسیر دیگری را برگزید و با حضور در بارسلونای اسپانیا انگشت نما شد. بارسلونا در طول تاریخ شاهد حضور ستارگان بی شماری در نیوکمپ بوده اما عده کمی از آنها همچون یوهان کرایف در این تیم تاثیر تمام و کمال داشته اند. کرایف بعدها در سمت سرمربی و تئوریسین نقش بی بدیل در این تیم داشته است. نقشی که عده ای معتقدند هنوز هم پر رنگ است.

بی گمان خبر بیماری یوهان کرایف اگرچه کل جهان فوتبال را نگران کرده و هلندی ها را منقلب می کند اما شهر بارسلون بیش از هر نقطه دیگری در جهان در این باره دغدغه ای جدی دارد.

بدون تردید یکی از مهم ترین بازی ها در طول هر سال که بینندگان بسیاری را به سوی خود جلب می کند ال کلاسیکوست. این دیدار جذاب در هر دوره ای حال و هوای خاص خود را داشته است اما بی شک در دوره حضور کرایف روی نیمکت شکلی جالب تر داشته است. تماشای چنین دیداری حتما آرزوی هر عاشق فوتبالی است. من نیز به عنوان یک هوادار این اقبال را یافتم که از نزدیک شاهد این دیدار باشم. زیبایی این کار در این بود که فرصت شد تا از کنار زمین و حتی رختکن، ضمن تماشای بازی با بازیکنان و مربیان دو تیم برای لحظاتی همراه شوم.

ایام، ایام بازی های پارالمپیک بارسلون بود. در شرایطی که اغلب خبرنگاران حاضر در پارالمپیک در این باره دقت نظر نداشتند اما من با رصد برنامه مسابقات لالیگا می دانستم که ال کلاسیکو برگزار خواهد شد. به همراه همکارم سیف الله ترابی روانه نیوکمپ شدم.

حدود دوساعتی به شروع مسابقه مانده بود. این فرصت بود تا از نیوکمپ در آن زمان بازدید خوبی داشته باشم. تقریبا دو بار دور این ورزشگاه چرخیدم. درهای بسیار ورودی هیچ کدام جز یک در که مخصوص ورود خبرنگاران بود به من اجازه ورود نمی دادند. اما در زمان مراجعه همگی با روی باز با من برخورد داشتند و مرا به در شماره ۱۷ (مخصوص خبرنگاران) راهنمایی می کردند. برای امتحان هم شد با سماجت تلاش کردم از سایر درها وارد شوم اما راه ها بسته بود. فقط در شماره ۱۷.

سرانجام حدود یک ساعت مانده به شروع بازی از در شماره ۱۷ وارد مجموعه شدیم. بیست و دو سال از ماجرا می گذرد. یادم می آید به همراه دوستم روی صندلی های پرتعداد و خالی تکیه زدیم چند نفری در آن محوطه با تعجب به من نگاه می کردند خیلی زود فهمیدم که این صندلی ها شماره گذاری شده و مخصوص کسانی است که در آن محدوده همدیگر را می شناسند. به مسئول آن محوطه مراجعه کردم به ما گفت باید منتظر بمانیم تا بعد از شروع بازی برجای کسانی بنشینیم که با وجود "رزرو" جا نمی آیند. نیم ساعت به بازی مانده ورزشگاه حدود ۵ هزار تماشاگر داشت. گمان کردم چون هفته دوم فصل تازه است این دیدار تماشاگر چندانی نخواهد داشت. سوت شروع بازی نواخته شد. دو سه دقیقه ای نگذشته مسئول محوطه به ما چهار صندلی خالی برای نشستن راهنمایی کرد. وسایل را گذاشتیم و نشستیم. سرم را بالا کردم دیدم جای خالی برای سوزن انداختن نیست. راستش یاد ماجرای ورود و خروج تماشاگران ایرانی جهت تماشای شهرآورد افتادم که باید چه مشتقی را در این خصوص تحمل کنند.

بازی شروع شد و حکایت های خاص خود را داشت. برای من عاشق فوتبال که در حد خودم از آن سررشته دارم تماشای از نزدیک این بازی به لحاظ فنی درس هایی داشت که هنوز هم که هنوز است در فوتبالمان آنها را ندیده ام . مثلا نقش پررنگ یک کاپیتان-باکرو در بارسلونا و میشل در رئال- این که این دو چقدر در پیاده کردن نقشه های تاکتیکی در زمین آن هم به دستور مربی موثر هستند. در نظر بگیرید بعد از بیست و دوسال اکنون اوضاع چگونه است.

ولوله بازیکنانی چون استویچکف- باکرو- رونالد کومان- لادروپ- زوبی زارتا و... از یک طرف و بوتراگینو- میشل- پروسینسکی و... از طرف دیگر با نتیجه دو بر یک به سود بارسا به پایان رسید.

این که در این مدت و رفتار تماشاگر و عوامل برگزاری چگونه بود یاداشت هایی است که شاید روزی فرصتی برای بازگو کردن آن پیش آید. مهم تر این که فرصتی شد تا راهی رختکنی شوم و ضمن بازدی از فضای آنجا از نزدیک با بزرگان آن روز فوتبال دیدار کنم. همه با روی باز و با لب خندان. شکست و پیروزی آن هم در آن دیدار حساس به کسی اجازه نمی داد پرخاشگری کند. ابتدا بازیکنان رئال همچون شاگردان کلاس اول دبستان سربزیر و پشت سرهم راهی اتوبوس شدند و راه مادرید در پیش گرفتند.

پس از آن نوبت به یاران بارسا رسید. آنها شرایط متفاوتی داشتند. چون در خانه بودند با حوصله بیشتر پس از گوش کردن به صحبت های یوهان کرایف بیرون آمدند. نگاه ها به استویچکف بود او با جامی در دست- نمی دانم چه جامی بود- از انداختن عکس با هواداران طفره می رفت. با اصرار پپ گواردیولا که آن زمان جوان کم سن و سال اما دوست داشتنی شهر بارسلون بود با یک هوادار عکسی گرفت. به دنبال آن استویچکف مجبور شد به خواسته سایرین نیز جواب مثبت دهد. گواردیولا که همان زمان هم شیطنت های خاص خود را داشت با چشمک به استویچکف و گفتن "خریستو" نام کوچک استویچکف از محل دور شد و استویچکف با اشاره انگشت به او فهماند که این شیطنت را تلافی خواهد کرد.

در حالی که یوهان کرایف از رختکنی بیرون آمد و مهربانانه با ما برخورد داشت و صبورانه عکس گرفت رونالد کومان و لادروپ مدت ها در رختکنی ماندن تا با رفتن هواداران پرشمار پشت درهای ورزشگاه از رویارویی با آنان پرهیز کنند.

بعدها با حادثه تلخی که برای دو خبرنگار ایرانی -حسین جوادی و میلاد شیخ الاسلامی- در راه دیدن ال کلاسیکو پیش آمد هر وقت یاد تماشای این بازی می افتم دلم به درد می آید. یادشان همیشه گرامی باد.

← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.