|
||||||
|
||||||
کیروش در مصاحبهای زنده که بسیاری «آتشین»اش دانستند، به تعبیر خودش «چشم در چشم» دشمنِ برنامههای تیماش زبان به انتقاداتی تند و تیز باز کرد و برانکو- مربی موفق تیمِ پرسپولیس- را با کلماتی مورد خطاب قرار داد که میتوان «توهینآمیز» تلقیشان کرد. در این جستار میکوشم نشان دهم که آیا این حرکت تهاجمی کیروش در این مقطع زمانی خاص به نفع تیم ملی، فوتبال ایران، و جایگاه خودش خواهد بود یا بهعکس منجر به تضعیف همبستهگی، احساس افتخار، و بیاعتمادی بخشی از اهالی فوتبال نسبت به کیروش خواهد شد؟ آیا سرمربی سرشناس تیم ایران در زمانبندی حملهی سنگیناش اشتباه محاسباتی داشت؟
ابتدا مهمترین نکات مورد اشارهی او را بازبینی کنیم:
کیروش میگوید برانکو جوِّ تیم ملی را مسموم میکند، میگوید این کار را از طریق تمایز گذاشتن بین بازیکنان لیگ داخلی و لژیونرها و تمجید از بازیکنان داخلی (که بازیکنان برانکو هم در بین آنهاست) انجام میدهد. برانکو در مصاحبهای از بازیکنان لیگ داخلی تمجید مخصوص کرده است. کیروش راست میگوید. اما صرف این تمجید و اعتبارگیری مخفی از موفقیت تیم ملی (با اشاره به نقش پررنگ بازیکنان داخلی- شامل بازیکنان پرسپولیس) نیست که سرمربیِ پرتغالی را اینقدر بههم ریخته است. کیروش به یاد میآورد که بیست روز از زمان اردوی آمادهسازی تیم ملی را مجبور شد تنها با ۳ بازیکن انجام دهد. این نهتنها برای کیروش بهنوعی تحقیرآمیز به شمار میرفت، بلکه مجبورش کرد تمام کادر فنی و اردوی آمادهسازی را در روزهای متوالی تنها با ۳ بازیکن پیش ببرد و عملاً امکان کار تاکتیکی و گروهی را برای زمانی طولانی از تیم ملی سلب کرد. البته پرسپولیس و استقلال درگیر مسابقات مهم لیگ قهرمانان آسیا بودند و مربیان موفق این تیمها دلایل کافی برای نیاز به بازیکنان ملیپوششان داشتند. اما در بینش کیروش جامجهانی بالاترین مرتبهی فوتبال جهان است که آیندهی فوتبالی بسیاری از کشورها و بازیکنان را رقم میزند. از نظر کیروش حالا که تاریخ اردوها مشخص بود، فدراسیون و دو باشگاه محبوب ایرانی میتوانستند منافع باشگاهی را تا حدی در خدمت بالابردنِ امکان صعود تیم ملی از «گروه مرگ» به کار بگیرند. نکته اینجاست که کیروش در گفتن این حرف بینشی کلیدی دارد که احتمالاً به همان میزان در نظر شفر و برانکو مطرح نبوده. کیروش با تجربه و اطمینانی که به برنامههای خود دارد [و سابقهی توفیقهای مستمر هفت سالهاش در ایران به تنهایی مؤید این اطمینان است] معتقد است که اندکی وقت بیشتر برای کار بر جزئیات فنی و مهارت اجرایی و ذهنی بازیکناناش برای موفقیت - در اینجا: صعود - کفایت میکرد. کیروش فلسفهای دارد که میگوید تفاوت بین برندهها و بازندهها، صعودکنندهگان و حذفشدهها، در جزئیات کوچک است که در برنامهریزی و آمادهسازیشان لحاظ شده یا نادیده گرفته شده. بر این اساس بود که کارلوس در مصاحبهاش گفت آن یک قدمی که ما در نتیجهگیری کم آوردیم، در واقع همان روزهایی بودند که در دوران آمادهسازی کم داشتیم.
اما واقعیت این است که افسوس و دلخوری امروز کیروش نسبت به برانکو ایوانکویچ به قبلتر از این برمیگردد: به روزی که برانکو در برنامه نوَد گفت بازیکنان تیم پرسپولیس بعد از حضور در اردوهای تیم ملی ناآمادهتر از قبل میشوند و حتا از اضافهوزن چند کیلویی ملیپوشان صحبت کرد؛ که از نظر کیروش توهینی مستقیم به تخصص و تجربه و برنامهریزیاش قلمداد شد.
در «مصاحبهی آتشین»، کیروش چهرهای دیگر از دلایل پانگرفتن برنامههایاش را افشا کرد؛ اینکه رئیس فدراسیون ایران به او گفته است از واکنش هواداران پرسپولیس میترسد یا نگران است، و اینکه از سنگپرانی و ناامنشدن جو فوتبال و ورزشگاهها میترسد؛ یعنی کیروش در مقابلِ اهرم فشاری به نام هواداران متعصب پرسپولیس قرار گرفته است که علیه برنامههای او در تیم ملی مورد (سوءِ)استفاده قرار میگیرد.
همهی این دلایل تلخ ناکامی را اضافه کنید به یکی دو گافِ مربی پرسپولیس که نشان میدهد او با نوعی چشمداشت و حسد به موفقیت و موقعیت تیم ملی ایران (تیم سابق خودش) نگاه کرده است. برانکو پیشتر از این گفته است که مردم ایران مرا مربی بعدی تیم ملی میدانند! کیروش باهوشتر از آن است که این گفته را ندیده بگیرد و به تصویر بزرگتری از عدم همکاری برانکو با تیماش فکر نکند.
اینجاست که وقتی با وجودِ بازیهای درخشان و جانفشانی همهی اعضا، تیم ملی در یکقدمیِ صعود حذف میشود، تمایلِ برانکو برای تفکیک بینِ بازیکنانِ داخلی و لژیونر تیمملی خشم کیروش را برمیانگیزد. حرفِ برانکو خطرناک است چون بهنظر میرسد تلاشی برای ریختن اعتبار موفقیت ملیپوشان به حساب شاگردان (و تمرینات) برانکویی است که از همکاری و همراهی با تیم ملی در زمان حیاتی سر باز زده است. بنابراین شاید بشود به کیروش حق داد که از کوره در میرود و آتشبار خود را بی محابا بهسوی باندی میگیرد که اطراف برانکو ایوانکویچ تشکیل شده است. کیروش که زمانی متهم شده بود از پسرخواندهی خودش در کادر فنی استفاده کرده است، و با شیطنتهای پشتِ پرده، کارش با علی کریمی (دستیار سابقاش) به درگیری تلخی کشیده بود، اینک در مقابل دوربینها به حضور برادر برانکو در کادر مربیان پرسپولیس اشاره کرد، به پاک بودن دست خودش از «بیزنس» و سوداگری در فوتبال پرداخت و به بازیکنان بیکیفیت اوکراینی که با هزینهای بیهوده به تیم پرسپولیس آورده شدند و بدون یک دقیقه بازی با پرداخت دستمزد و هدر رفتن منابع باشگاه نهایتاً بدون هیچ فایدهای برای فوتبال ایران به خانهشان برگشتند.
کیروش میگوید بیرانوند و امیری و کمال کامیابینیا در تیم دیگری درخشیدند و توسط برانکو به پرسپولیس آورده نشدند و حضورشان در تیم ملی به رشد و ارتقای فوتبالیشان کمک بهسزایی کرد، آیا میتوان در این حرف کیروش تردید کرد؟
کیروش همچنین میگوید جهانبخش و سردار آزمون و رضاییان و طارمی هم برای تیم ملی درخشیدند که همه لژیونرند، میگوید که رضاییان و طارمی با زحمات چشمگیرشان برای تیم ملی همانهایی بودند که از تیم برانکو فرار کردند و لژیونر شدند. این حرف تُند و غیردوستانه هم دور از واقعیت نیست. چه باید کرد؟!
یادمان باشد برانکو هم کارنامهی درخشان و قابل احترامی برای پرسپولیس بزرگ رقم زده است. یادمان نرود که برانکو موفقیتهایش را در مقام سرمربی همیشه با تیمهای باشگاهی داشته است و آزادی عمل و فرصت سازندهگی در تیمهای باشگاهی را خوب می شناسد و بلد است. همچنین یادمان باشد که کیروش مرد جامهای جهانی است و از این حیث در بین رکورد داران جهان است، و اینکه او استراتژیست توسعهی فوتبال و پیشرفت این ورزش است.
کار و تخصص این دو مربی مؤثر با هم متفاوت است. برانکو نباید خود را با کیروش مقایسه کند، کار و اثر او جای دیگری تعریف شده است. اکنون نوبت فدراسیون فوتبال است که قواعد این دعوای تلخ و عمیق را تعیین کند. رابطهی برانکو و کیروش برگشتناپذیر است. کیروش به درستی گفت آن کشور برای هر دوی ما انگار کوچک شده است و عامل این تنگی فضا را برانکو دانست. اگر ایران بخواهد از تواناییهای چشمگیر این دو مربی آگاه بهره ببرد باید اولویتبندی خود را مشخص کند. کیروش انتظار دارد در مقطعی مثل جام جهانی که فرصتی چهارسال یکبار در اختیار جهش فوتبال و ورزش کشورهاست، لیگ قهرمانان آسیا را بتوان (دستکم در سالهای همزمانی) در درجه اهمیت پایینتری قرار داد و باشگاهها ملیپوشانشان را لااقل برای تمرین در اختیار تیم ملی بگذارند. اگر فدراسیون این اولویتبندی مرد پرتغالی را معقول بداند، میتواند این خواسته را صورتبندی کند و به باشگاههای مربوطه ابلاغ کند و از آنها بخواهد این استراتژی کلان را به سرمربیان خود تفهیم کنند تا تحت هیچ شرایطی با مربی تیم ملی از در رقابت و تنش در نیایند.
آن وقت باید دید پاسخ آن مربیان و هواداران تیمهایشان چه خواهد بود؟ اساساً حاضر به کار در این شرایط هستند؟ اگر نیستند، آیا باشگاههای ایران توانایی گذشتن از خِیرِ همکاری با آنها را خواهند داشت؟ آیا هواداران میتوانند با دیدن تواناییهای فوتبال ملّی به کنارآمدن با اولویتهای بزرگتر فوتبال راضی شوند؟
این تصمیم کلان دربارهی جهت و سرعت توسعهی فوتبالِ سرشار از استعداد ایران است و همه در رسیدن به این تصمیم میتوانند دخیل باشند، از مردم تا سیاستمداران و از رسانهها تا سیاستگذاران... تصمیم بزرگ در پیش است، باید تکلیف این سؤالات را با آگاهی و مشارکت جمعی روشن کرد.
شهاب اقبال
|
|
|
|