|
||||
|
||||
در نوشته قبل گفتیم که بیش از دو سال است ثبتنام برای کاربران جدید مهیا نیست. این برای یک وبسایت «وب ۲» که سعی میکند «پاتوق مجازی فوتبالدوستان» باشد یعنی فاجعه! ولی سالهای اول داستان طور دیگری بود. اولین کاربرانی که فوتبالیترین را قابل دانستند و ثبتنام کردند و نظراتشان را ارسالکردند، شاید به مخیلهشان هم خطور نمیکرد که ما با دیدن کامنتهایشان خستگی ماهها کار شبانهروزی از تنمان در میرود. البته با اینکه تمام سعیمان را کرده بودیم که فارسیترین سایت فوتبالی باشیم و حتی اصرار داشتیم که نیمفاصلهها را رعایتکنیم، بیشتر کامنتهای ارسالی به فینگیلیش بود. (راستی... شرکت اپل، علیرغم تحریمهایی که اپلیکیشنها را حذف میکنند، بالاخره زبان فارسی را به کیبوردهایش افزود و نیمفاصله را هم گذاشت کنار فاصله. تا ترامپ سربهنیستش نکرده، استفاده کنید و پارسی را پاس بدارید!)
بهتدریج تعداد کاربرانی که ثبتنام کرده بودند بیشتر میشد و در نتیجه تعداد نظرات و اختلافنظر میان آنها نیز افزایش پیدا میکرد. در این بین عده معدودی بودند که نظرات تندی منتشر میکردند. حتی بعضیها که چندماهی رعایت احترام متقابل را کردهبودند و نظرات مؤدبانه فرستاده بودند، داشتند تحتتأثیر جو موجود قرار میگرفتند. لنگ و کیسه بود که به فارسی و فینگیلیش فرستاده میشد و ما حرص میخوردیم و تحمل میکردیم. چیزی نگذشت که لنگ و کیسه برای برخی کفایت نمیکرد و گروهی آزادانه و باشتاب به پیش رفتند. از سایر کاربران گرفته تا تیمهای رقیب و بازیکنان زنده و مرده. هیچکس مستثنی نبود و بسته به رنگ تیمهایشان مورد عنایتهای حمامی قرار میگرفتند. در بازی سرخابی این حمام حرمتها یکییکی شکسته میشد و روزی نبود که ایمیلهای اعتراضی به دستمان نرسد. برخی با دیدن یک کامنت به این جمعبندی میرسیدند که حتماً ما خودمان طرفدار آن تیم دیگر هستیم و از این روی کامنتها را حذف نمیکنیم. انتقادات را میشنیدیم و حرص میخوردیم و باز هیچ کامنتی را پاک نمیکردیم. سالها ادعای طرفداری از آزادی بیان کرده بودیم و دلمان نمیآمد که لنگ و کیسه ضایعمان کند!
بعد از مدتی گفتیم میسپاریماش به دست کاربران! اصلاً ما چهکاره بودیم که تصمیم بگیریم کدام کامنت خوب است و کدام بد! کدام شوخی است و کدام کُرکُری و کدام توهین! چارهای که به ذهنمان رسید تضاد اندکی با آزادی بیان داشت، ولی حداقل در تضاد مستقیم با دموکراسی نبود و به نوعی مبتنی بود بر رأی اکثریت! مضافاً بر اینکه گمان میکردیم بار قضاوت را از دوش ما بر میدارد و منتقدین را راضی مینماید. سیستمی طراحیکردیم برمبنای گزارش کاربران. با استفاده از این سیستم کاربرانی که ثبتنام کردهبودند میتوانستند برای یک کامنت «گزارش خطا» بفرستند. کامنتهایی که گزارش زیادی دریافت میکردند، به تدریج کوچکتر و کمرنگتر میشدند (کامنت اول زیر این نوشته را ببینید) و نهایتاً به صورت خودکار پنهان میگشتند. برای گزارش خطا دو گزینه وجود داشت یکی «فینگیلیش» و دیگری «فراتر از کُرکُری»! گمان میکردیم با یک تیر دو نشان زدهایم و مشکل ادبیات حمامی و فینگیلیشنویسی را با هم حلکردهایم... ولی زهی خیال باطل!
سیستم «گزارش خطا» چند مشکل عمده داشت؛ اول تأخیر ذاتی است که در چنین سیستمهایی وجود دارد. از وقتی که ادبیات حمامی به صورت کامنت انتشار مییافت، بسته به اینکه این کامنت کجا فرستاده شده بود و چند کاربر آن را میدیدند و از آنها چند نفرشان احساس مسؤلیت میکردند و گزارش خطا میدادند، حداقل چند ساعتی طول میکشید تا لنگ و کیسهها کمرنگ شوند. مشکل دیگری که وجود داشت، ناشی از جو دوقطبی موجود در فوتبالیترین بود. کاربران که فهمیده بودند این سیستم به طور اتوماتیک کار میکند، برای کامنتهای رقبا گزارش رد میکردند و بسیاری از نظرات با اینکه هیچ مشکلی نداشت، تنها به دلیل «اختلاف دیدگاه» حذف میشد. باز ما حرص میخوردیم و لنگ و کیسه هنوز در فوتبالیترین زبانه میکشید. همچنین با توجه به اینکه تعداد بازدیدکنندگان به مراتب بیشتر از روزهای اول شده بود و بسیاری از مخاطبین هیچ اطلاعی از فعالیتها و حرصخوردنهای پشتپرده ما نداشتند، سیل انتقادات به سوی ما روان میشد. ما داشتیم کم میآوردیم و سیستم «گزارش خطا» داشت نفسهای آخرش را میکشید.
تا اینکه یکی از حمامیان خلاق تصمیمگرفت که یک داستان پورنوگرافیک درباره یکی دیگر از کاربران را در پای همه مطالب و ویدیوها به عنوان کامنت بفرستد. تا کاربران تمام کامنتهای این کاربر را پیدا کنند و تعدادی از آنها گزارش خطا بدهند و کامنتهای مربوطه را حذف نمایند، خیلیها این کامنتها را خوانده بودند و ما را مقصر میدانستند. دوره سکوت و حرصخوردن به سر آمده بود!
ادامه دارد...
پینوشت: سالهاست شغلمان شده پاککردن لنگ و کیسهها! «پای این نوشته» حتیالمقدور هیچ کامنتی را پاک نمیکنیم!
از وبلاگ فوتبالیترین:
کامنتها (صفر)؛ وقتی وبلاگها پل یکطرفه بود!
کامنتها (یک)؛ وقتی لنگ و کیسه آزاد بود!
کامنتها (دو)؛ سانسور یا مدیریت محتوا؟