یادداشت ویژه/ برای رودی فولر فوتبال ایران/ بلند شو آقا رضا‍ !
صدای هق هق گریه می آید. آدم نمی داند باید به کجا نگاه کند، با چه کسی حرف بزند. این جور وقتها همه چیز رنگ و بوی نگرانی دارد. یک برزخ عجیب است. همانطور که پزشکها می گویند رفتن به کما هم نوعی رفتن به برزخ است.

آقا رضای احدی، همین یکی دو روز پیش به کما رفت. کاپیتان استقلال در دهه ۶۰، با آن سبیل های دهه شصتی، با آن استایل دوست داشتنی، با آن بازوبند کاپیتانی استقلال، با آن بازی های به یادماندنی در استقلال و تیم ملی به کما رفته است. باور کردنش سخت است.

بیماری کبدی امانش را بریده و می گویند متازتاز به ریه و مغز، آقا رضای محجوب و دوست داشتنی را به کما برد. رضا احدی نماینده همان بازیکنان نسل سوخته فوتبال ایران در دهه ۶۰ است. آنهایی که در دهه ۵۰ و بحبحه انقلاب در تیم های پایه چهره شدند. آنهایی که از دل زمین های خاکی راه فوتبالیست شدن را پیش گرفتند و همه به چهره های بزرگ و تاثیرگذار فوتبال ایران تبدیل شدند.

نام کامل آقا رضا، رضا نداف احدی است. می گویند ۹ آذر ۱۳۴۱ به دنیا آمده وحالا در ۵۳ سالگی و در حالیکه اصلا چنین سن و سالی به او نمی آید و جوان تر هم نشان می دهد، به کما رفته است. هر چند قبراق و سرحال بود اما همیشه ناراحتی اش را از زمانه را در دل داشت. بازیکنان دهه ۶۰ همیشه یک سوال در ذهن دارند. اینکه اگر حالا فوتبالیست بودند سهمشان از فوتبال چه بود؟ سهمشان همین بود؟ سهمشان خانه اجاره ای و مسافر کشی بود‌؟ سهمشان بی مهری مدیریت ورزش و فوتبال و باشگاهی بود که سالها برایش بازی کردند و زحمت کشیدند و عرق ریختند و مصدوم شدند؟ اینهاست که درد را به درون آدم می برد.مسافر کشی، کاری که زیاد شنیده ایم فوتبالیستهای آن زمان حالا انجام می دهند. زندگی به این راحتی نمی چرخد.آقا رضا هم سراغ این کار رفته بود و افتخار هم می کرد به نانی که در می آورد می گفت عار نیست که مسافر کشی کند.

رضا احدی در روزگاری کاپیتان استقلال بود که سرگرمی طرفداران فوتبال خواندن کیهان ورزشی و دنیای ورزش و رفتن به ورزشگاههای شیرودی و آزادی بود.روزهایی که عاشقان فوتبال برای دیدن یک فوتبال از نزدیک صف می کشیدند. شاید ندانید اما واقعا یک ورزشگاه به احترام احدی می ایستاد. چه کسی باور می کند که رضا احدی حالا اینچنین روی تخت باشد.

خیلی ها به عیادتش رفته اند اما رضا احدی حالا دیگر خبر ندارد که چه کسانی به عیادتش رفته اند، می ر وند و خواهند رفت. همه گفته اند که او مظلوم بود.می گفتند که رضا در دوران بازی اش سر به زیر و متواضع و محبوب و محجوب بود و البته همیشه حق را می گفت. می گویند رضا احدی در اوایل دهه ۶۰ معترضان را آ‌رام می کرد. بازیکنانی که در روزگار جنگ و بد اقتصاد مملکت در دهه ۶۰، دنبال پولهایشان که عددهای بالایی هم نداشت از باشگاه بودند، پیگیر حق و حقوق بازیکنان می شد.

هم سعی می کرد مدیران ناآشنا به فوتبال آن زمان را آرام کند و حق بازیکنان را بگیرد و هم سعی می کرد که بازیکنان را راضی کند که صبر پیشه کنند. آخر او کاپیتان بود. همان کاری که منصورپورحیدری در استقلال کرد و همان زمان ها جلوی انحلال باشگاه استقلال را گرفت. پورحیدری هم در بستر بیماری است.

استقلالی ها حالا نگران پورحیدری و احدی هستند. مگر می شود خاطرات بازیها و درخشش و مربیگری امثال احدی و پورحیدری را فراموش کرد؟ می گویند رضا احدی از بازیکنانی بود که در دهه شصت هزاران نفر را برای دیدن بازی هایش به امجدیه می کشاند. آنقدر خوب بود که به تیم ملی هم دعوت شد اما به خاطر اختلاف ها و درگیریهایی که بین فدراسیون وقت و سرمربی وقت تیم ملی یعنی محمود یاوری اتفاق افتاد، تیم ملی را از دست داد. درست از جنس همان مدیرانی که با فوتبال باشگاهی آشنا نبودند در فدراسیون فوتبال هم حضور داشتند و همین می شد نتیجه وضع قوانینی مثل قانون عجیب ۲۷ساله ها. آنهایی که بالای ۲۷ سال سن داشتند نمی توانستند برای تیم ملی بازی کنند. می گویند اعتراض رضا احدی به بازی نکردن ناصرحجازی در تیم ملی شاید یکی از دلایل حذفش از تیم ملی بود. او را به تیم ملی راه ندادند اما آلمانی ها که ابرقدرت فوتبال بودند و هستند، او را پسندیدند. باشگاه روت‌وایس اسن آلمان او را به خدمت گرفت و در حالیکه در همان روزها به راحتی به ایرانی ها ویزا نمی دادند به او ویزا دادند تا در لیگ آلمان بازی کند. در حالیکه همین روزها خیلی ها در ایران یادی از آقا رضا نکردند، اما همین باشگاه برایش نامه نوشت و نگرانی اش را اعلام کرد. همین است که رضا احدی به رودی فولر فوتبال ایران معروف شده است.

آقا رضا پس از بازگشت از آلمان چند وقت دیگر هم بازی کرد و سال ۶۹ بود که کفشهایش را آ‌ویخت و خیلی دوست داشت مربیگری کند. در آکادمی استقلال شاگردان زیادی تحویل داد از وحید طالب لو گرفته تا خسرو حیدری و آندرانیک تیموریان همه کشف های رضا احدی بودند. آندو چند روز پیش به بیمارستان رفته بود و حسابی اشک ریخته بود. خیلی از همبازیان رضا احدی هم به عیادتش رفته بودند.جواد زرینچه ساعتها پس از عیادت اشک ریخته بود. این روزها همسر رضا احدی درست مثل شمع دور و برش است، آب شدنش را می شود دید. می گفت اوایل بستری شدن رضا احدی، در بیمارستان خود آقا رضا تعریف کرده که یک شب ناصر حجازی به خوابش آمده و به رضا احدی گفته که یک جای خوب برایش نگه داشت. اینها را تعریف کرده و اشک ریخته و دل همه را کباب کرده است.

نمی دانیم باید چه گفت و چه نوشت. پزشک بیمارستان می گوید ضریب هوشیاری اش پایین آمده، باید برایش دعا کرد. نمی دانیم باید چه کنیم. چطور باور کنیم که در تصویر، کسی که کنار مجید نامجو مطلق ایستاده، حالا به خواب عمیقی فرو رفته است. آقا رضا بلند شو از این خواب عمیق و همه ما از برزخ در بیاور. داریم دیوانه می شویم...

(چیا فوادی، وب سایت نود)
نظر کاربران را اینجا ببینید. ( تعداد نظرات: ۱۱ )